یه نگاه به گروه های دو نفره ی بچه های تو حیاط انداختم که داشتن بصورت فرمالیته باهم مبارزه میکردن و دقیقاً شبیه بچه های دو ساله ای شده بودن که دارن تو سر و کله ی هم میزنن!
لویی:زین؟
با لبخند کوچیکی برگشت سمتم و جدی گفت:جانم داداش؟
لویی:اینا دارن دقیقاً چیکار میکنن؟
زین:تمرین میکنن داداش!
یه ابروم پرید بالا و دست به سینه یه قدم رفتم سمتش و سرمو تمون دادم...
زین:میدونم هنوز زیاد شبیه چیزی نیست که تو میخوای داداش ولی اینا تازه اولین تمرین ترکیبیشونه,هنوز به این نوع تمرین عادت نکردن .
لویی:یعنی میخوای بگی که تو جنگ هم باید یه روز بگذره تا به محیط و نوع مبارزه عادت کنن؟اینجوری چیزی هم ازشون باقی میمونه؟
زین:آخیش!منتظر همین بودم!از بس حرص زدم تموم گوشت تنم آب شد ,شکمم چسبید به ستون فقراتم!از وقتی تمرین شروع شد منتظر بودم بیای تا اجازه ی سخت گرفتن بهشون رو صادر کنی,آاااخ خدا!دهنتون رو سرویس نکنم داداش لویی نیستم!
با لبخند بزرگ و رضایت بخشی زدم رو کتفش و سرمو تکون دادم.
لویی:من الان میام,فقط...هری کجاست؟نمیتونم پیداش کنم.
برگشت سمتم و همونجور که لبشو میجوید گفت:رفت تو عمارت,ولی فکر کنم دهن تو هم سرویسه داداش!داشت میرفت تو خیلی درهم بود!
لویی:چرا؟
زین:خب بد هم نمیگه داداش.الایژا کسی نیست که بشه همینجوری بهش نزدیک شد.ما خوب نمیشناسیمش و تموم چیزهایی که ازش میدونیم,چیزهاییه که بچه ها بهمون گفتن.اونم چیزهای خوبی نیست داداش...طبق تموم چیزهایی که از بقیه شنیدیم اون یه خون آشام بشدت قدرتمند, با یه ذات پلید و یه قدرت غیر قابل کنترله!در افتادن باهاش اصلاً کار عاقلانه ای نیست...بد میگیم؟
لویی:هم...همچین بدم نمیگین ولی من از پس خودم برمیام داداشی,نگران نباش عزیزم,هری هم با من.تو به بچه ها برس,تا جایی که میشه بهشون سخت بگیر,اگه حریفشون نشدی بهم بگو خودم میام,البته خودم برم بالا سریع برمیگردم,حواسم بهتون هست,داریش؟
زین :دارمش داداشم!
با نیش باز زدم رو کتفش و با قدم های تند رفتم سمت عمارت.پشت در اتاقمون یکم گوش وایستادم و کم کم نیشم باز شد...
هری:هی بهش میگم این پسره وحشیه,میگه از پسش برمیام.هی میگم این معلوم نیست ماله کجاست,از کجا اومده،معلوم نیست چرا این دیمن بی تربیت چشم دیدنشو نداره,میگه از پسش برمیام,پسر خوبیه!آخه من نمیدونم...چی میتونم بهش بگم بابایی؟
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...
