وقتی دیدم همشون بجز الایژا با چشم درشت زل زدن بهم, شونمو انداختم بالا و با لبخند گفتم:درسته که یکم خسته بنظر میرسم ولی این نمیتونه باعث شه که گرگینه ی ضعیفی باشم!
الایژا:دقیقاً!منم منظورم همین بود!
دیمن:اولاً ,تو خفه! دوماً, درسته که لویی خیلی قویه,خودم قبولش دارم ولی من نمیتونم باور کنم... تو وحشی ترین خون آشامی هستی که به عمرم دیدم,حتی بین اون خواهر و برادر هرزه تر از خودت! اونا پیش تو فرشته محسوب میشن، اونوقت داری میگی نمیتونی تو مبارزه حریف لویی بشی؟
الايژا:دقیقاً دارم همینو میگم! نمیفهمم شما چرا انقدر لویی رو دست کم میگیرین!هی لیدر...با یه مبارزه چطوری؟
با نیش باز ابروهامو انداختم بالا و خندون گفتم:واقعاً؟پایه ای؟
با نیشخند شونشو انداخت بالا و گفت: دوست دارم یه بار دیگه شانسم رو امتحان کنم!
با هیجان پیراهنم رو درآوردم و پرتش کردم یه گوشه و گردنمو چرخوندم...
لویی:خون آشام ها و گرگینه ها,تموم سطوح,حتی لیدر ها اصلی...همگی تا فاصله ی بیست متری رو خالی میکنین,اگه اومدیم سمتتون با تموم قدرتی که تو وجودتون دارین فرار کنین و به پشت سرتون هم نگاه نکنین.آماده ای؟
با جدیت یه نفس عمیق کشید و سرشو تکون داد...
هری:لویی؟
بدون اینکه به صورت خوشکلش نگاه کنم با جدیت گفتم:برو عقب هری.تو هم جزو این گله ای...هیچیم نمیشه عزیزم...
الایژا:میتونم از تمام سرعتم استفاده کنم؟
لویی:از هرچیزی که داری,هر نیرویی که داری استفاده کن، این یه مبارزه ی جدیه الایژا.بقیه ی افراد...خوب نگاه کنین,این مبارزه یه نمونه از چیزیه که ازتون میخوام و شما هم باید دقیقاً اجراش کنین.مفهومه؟
با صدای فریاد بلندم همه با جدیت و صدای بلند داد زدن:مفهومه لیدر!
سرمو برای الایژا تکون دادم که خودشو آماده کنه.مثل همیشه باید یه نمونه بهشون نشون بدم که بفهمن منظورم چیه!
درسته که ریسکش بود که کنترلم رو روی ذهنم از دست بدم و هری و زین بتونن یه قسمت از چیزی که هستم رو ببینن ولی کاری بود که باید میکردم,دیر یا زود باید بهشون نشون میدادم که چه حیوونیم...باید میدونستن .
***************
انقدر استرس و ترس وجودم رو گرفته بود که نمیتونستم حرکت کنم.واقعاً میخواست انجامش بده...میخواست با اون حیوونی که حتی دیمن وحشی هم اونو وحشی ترین میدونست ,مبارزه کنه و من مطمئن نبودم که بتونم خودمو کنترل کنم و دخالت نکنم.
ESTÁS LEYENDO
Broken Demon #1
Fanficلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...
