Part 135

1.7K 205 18
                                    


وقتی موهام کامل آبش گرفته شد حوله رو انداختم رو تخت و خودمم ولو شدم روش.آخیش,واقعاً دلم یه حموم میخواست!درسته که به پای حموم خودم اونم با همراهیه عشقم نمیرسید ولی بازم بد نبود,سبک شدم!

لباسامم گشاد بود و کیفیت خوشخواب تختش هم خدایی از تخت خودم تو خونه ی رابین بدتر بود ولی بازم راضی بودم,من کلاً آدم قانعی بودم!

خم شدم یه تیکه کیک از رو پاتختی برداشتم و همونجور که مچ مچ کنون و با اشتها میخوردمش یه نگاه به اتاق انداختم,آخیییی!

اتاق یکی از اون حرومزاده هایی بود که تو شیفت صبح شکنجم میداد. سگ ناموس کم استخون ازم نشکسته بود! اسمشم پاتریشیا بود,پاتریشیا کیسمون...هر جا بگیرم جرش میدم!

آروم خندیدم و آخرین تیکه ی کیک رو هم انداختم بالا.این احمقا چرا انقدر بلند حرف میزدن؟منو ناشنوا در نظر گرفته بودن؟اتاقم همش همش سیصد و پونزده متر باهاشون فاصله داشت!منگولا!

گفتم منگل...نچ!کیکه رو قورت دادم و نشستم رو تخت,این سزار حرومزداه چرا انقدر این بیچاره رو تخریب شخصیتی میکرد؟هی بهش میگفت احمق!منم خدایی جای هانسل جونیور بودم,با این همه توهین و کتک عقده ای میشدم!

فقط چقدر ناناز و خوشکل بود!عین داداشش!البته به گرد پای هریه منم نمیرسید ولی کلاً قیافش خوب بود,انقدم قیافش مظلوم بود اصلاً تو کتم فرو نمیرفت که پسر این آشغال و کسی باشه که هری هی بهش میگفت بی رحم!یه جورایی خیلی جوجو بود!

خب...طبق نقشه ی خفنی که برام کشیده بودن کارم خیلی ساده میشد,هم میتونستم افرادشون رو از نزدیک ببینم ,هم میتونستم خیلی چیزا رو از زیر زبون این هانسل بیرون بکشم!

هه خخخ!یعنی چشم دیدنمو نداشتا,باباییش یه ثانیه ازم رو برمیگردوند به قصد کشتم میومد جلو!یه جورایی حق هم داشت! من تصویر یه گرگینه ی دست و پا چلفتی و بدبخت و ترسو رو بهش داده بودم ,کسی که باباش بیشتر از اون دوسش داشت!خیلی حرص درآر بودا!

با خواب آلودگی دوباره لم دادم رو تخت و با یادآوری فیلمی که براش اومدم خودم خندم گرفت!خداییش برای اینکه اونقدر رنگم بپره و عرق کنم خیلی زحمت کشیده بودم!

فقط خدا میدونست چند بار پشت هم جق زدم تا اونقدر خیس عرق شم!سخت بود ولی حال دادا! هیچ وقت با کون هری چندبار پشت هم جق نزده بودم،جالب بود!

نیشم کم کم جمع شد و اخم کوچیکی کردم.هری و زین خیلی داشتن سعی میکردن وارد ذهنم بشن و من تا وقتی همه چه دستم نمیومد نمیتونستم بهشون همچین اجازه ای بدم و اینکارم حداقل دو سه روزی طول میکشید,عشقم و داداشیم اذیت میشدن ولی این بهترین کار بود.

ولی اون بی شرف واقعاً میخواست اون تیر پر از ولف بین رو به هریه من بزنه؟فاااااک!دوباره یادش افتادم حرصم گرفت!اونم هرجا میگرفتم جرش میدادم!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now