Part 138

1.6K 190 5
                                    


دین:حرفی نداری؟حرف آخرت!

ساندر:چیز خاصی نیست ولی...وقتی رفتی اونور، سلام منو به مادر بزرگم برسون!

اخم ریزی کردم و سرمو تکون دادم.

هانسل:شروع کنین!

جملم تموم نشده دین فریاد بلندی زد و دوید سمت ساندر و اونم چون از وحشی شدن یهویی فراگی تعجب کرده بود نتونست به موقع واکنش نشون بده و با ضربش به پشت افتاد رو زمین.

ابروم پرید بالا و با نیشخند نگاهش کردم,موقعیت فوق العاده ای داشت,راحت میتونست دخلشو بیاره!

هانسل:حرکت خو...

حرفم با دیدن حرکتش یهو قطع شد و دهنم باز موند...

هاردی:رییس؟اون...داره چیکار میکنه؟

هنگ به دین که دقیقاً عین یه قورباغه داشت رو شکم ساندر بپر بپر میکرد و با حرص بهش فحش میداد نگاه کردم و سرمو کج کردم.نیم وجبی چقدر سریع رو ساندر بپر بپر میکرد,انگاری ساندر واسش حکم تشک بادی رو داشت!

هانسل:نو فاکینگ آیدیا...هیچ نظر خاصی ندارم!

عجیب بود...انگار ساندر واقعاً داشت دردش میگرفت ولی انقدر حرکت فراگی خنده دار بود که داشت خندم میگرفت...

لبمو گاز گرفتم و رفتم جلو که از رو ساندر بلندش کنم که از رو سینش اومد پایین و نشست رو شکمش و شروع کرد به مشت زدن تو صورتش...

لویی:تو...حروم...زاده...تو ...حق ...نداشتی... رو هریه...من...اسلحله ی ...لعنتیت رو...بکشی....حق...نداشتی...زخمیش ...کنی...حق...نداشتی!

متعجب دستمو گذاشتم رو سینه ی هاردی که دخالت نکنه...داشت بهش آسیب میزد,بد نبود!ولی بازم تو اوج عصبانیت خیلی حرکاتش خنده دار بود خدایی!حاضرم قسم بخورم که انقدر با تف تف کردن و حرصی حرف میزد که چندبار تفش پرید تو دهن ساندر که از هنگ باز مونده بود!

با نیشخند رفتم سمتش و شونه هاش رو گرفتم و کشیدمش عقب,دست و پا میزد که دوباره بره سراغ ساندر ولی زورش بهم نمیرسید و این جالب بود...

بیشتر از اون که از این عصبی باشه که ساندر باعث شده چند ساعت از درد به خودش بپیچه,از این عصبی بود که ساندر قصد داشت هری رو بزنه!مثل اینکه برخلاف هری,فراگی به رابطشون اهمیت میداد!

هانسل:هی...هی...آروم باش و برگرد سمتم...

لویی:آرومم...آرومم ولم کن.

با نیشخند ولش کردم تا برگرده سمتم,از حالت عصبیش خوشم میومد.انگار وقتی عصبی میشد,اون فراگی دست و پا چلفتی و احمق میرفت کنار و دین عصبی خودشو نشون میداد...جالب بود!

با نیشخند به صورت اخمو و چشم های زردش نگاه کردم و به هاردی اشاره کردم که ساندر رو از رو زمین جمع کنه.احمق نره غول الکی فقط هیکل گنده کرده بود...خاک برسرش واقعاً!از فراگی کتک خورد؟واقعاً؟

Broken Demon #1Where stories live. Discover now