داستان از دید لیز
هری لبخند زد و ب جما گفت:راستی چرا زود رسیدین؟
جما غرق در ابمیوه اش بود سرشو بالا اورد گفت:هوم؟
من خنده ام گرفته بود!هری گفت:شتتت لیز حق با تو بود واقعن زنا موقع بارداری...
یهو حرفشو قطع کردمو گفتم:هزااا!
هری خندید وگفت:نگفتیاجما
جما لیوان ابمیوه اشو گذاشت رومیز عسلی جلوشو گفت:طبق معمول زنگ زدن از شعبه ایرلند مامانو خواستن!اونم بلیط رو سریع عوض کرد منو با اولین پرواز کنسلی فرستاد لندن خودش رفت ایرلند!خاله بعد از فوت پدر هری تو شرکت توریستی کارمیکرد ب شدت. هرتوری که مسافراش ازکشورای اروپایی بودن رو لیدر میشد میبرد تا اسکاتلند وایرلند بهشون نشون بده.اون اوایل کارشه در ماه یک تا دوبار میرفت فقط اسپانیا حتی جزایرغناری هم دیده بود.پرتغال...ولی این اواخر فقط ایرلند واسکاتلند بود فقط.
هری پوزخندی زد وگفت:تعجبی نداره مث همیشه...
جما چشم غره ای بهش رفت وگفت:هزاااا اون بحث قدیمی رو شروع نکن.
تا اومدن بحث کنن صدا زنگ در اومد بلند شدم ودر باز کردمو دیدم لیامه.
لیام اومد تو جما بلند شد وبغلش کرد وگفت:پسرررخاله چ بزرگی شدی!
لیام خندید وگفت:فعلن شکم تو بزرگ شده!
جما چشم غره رفت زد تو بازو لیام گفت:بی تربیت نبودی با این فرفری گشتی بی تربیت شدی!همه امون خندیدیم.اون روز برا نهار جما هوس چیز برگر کرد ومنو هری فرستاد تا بریم از نزدیک ترین مک دونالد چیز برگر بگیریم.
دستمو دور بازوهای هری حلقه کرده بودم تو خیابون ب سمت خونه قدم میزدیم گفتم:هری...بنظرت اگه از جما درباره عکسی که با لویی داریم بپرسیم چی میشه؟_وات دفاک ؟؟شوخی میکنی؟نه نه جما ب مامان میگه...
_میخواست بگه تا الان میگفت ما رابطه داریم...
_فاااک...بتو چه تیکه ای پروند؟
برا هری گفتم موقعی که جما اومد تو چ چیزایی درباره مرتب بودن خونه زد...
_نمیدونم لیز...حالاحالا لندنه...زمان خیلی چیزا رو معلوم میکنه...بهتره عجله نکنیم.ولی الان وقتی ی گذشته نگاه میکنم میگم ای کاش زودتر از جما میپرسیدیم درباره همه چی...
*
**
*
داستان از دید هریوقتی مطمعن شدم جما تو اتاق سابق خودش خوابیده با لی ولیزا مشغول خوندن دفترچه شدیم
دفترچه رو از کمدم در اوردم،سرمو روپای لیزا گذاشتم که لی ی چشم غره بعدی بهم رفت وگفت:دزد!!!
لیزا خندید وگفت:اووووه لی حسودی نکن!
لی چشماشوچرخوند وگفت:بخونش!
لیزا دفترچه باز کرد وشروع کرد ب خوندن:داستان از دیدنایل
اواسط پاییز۱۹۴۴ قرارگاهی در فرانسه...
YOU ARE READING
They Don't Know About Us[H.s]
Mystery / Thriller_این دفترچه چرا باید دست مامانم باشه؟ +نمیدونم هری.... _یعنی اون با نایل در ارتباط بوده؟! +تا نخونیم نمیفهمیم... _یعنی نایل زنده است؟