مقدمه

299 54 19
                                    


شايد من نتونم ماشين خودم رو داشته باشم ، شايد من نتونم وقتي كه افتاب طلوع مي كنه توي خيابون ها راه برم ، شايد نتونم درامد خودم رو داشته باشم ، شايد من نتونم نيمه شب ها بلند اواز بخونم ، شايد من نتونم تنها زندگي كنم ، شايد الان من شهامت اينكه تو خيابون به غريبه ها گل بدم رو نداشته باشم ، شايد اموزشگاهي نداشته باشم كه چيزهاي مورد علاقه ام رو به بقيه درس بدم و يا باهاشون به اشتراك بذارم ، شايد من كافه ي خودم با چيدمان مورد علاقه ام رو نداشته باشم ، شايد قوانين ، پدر و مادرم و دنيا من رو از انجام ارزوها و يا خيلي از كارهاي ساده منع كنن اما هيچوقت نمي تونن جلوي روياپردازي من رو بگيرن .

پس من ، كوين ارزوهام رو مي نويسم تا يادم بمونن .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 17, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

16Where stories live. Discover now