تو منو دوباره ساختی 38
-یورا مرده جین... مرده...
جین ایستاد و گنگ به جیسو خیره شد. جیسو چی داشت میگفت؟ یعنی چی که مرده؟ مگه میشه؟ مگه امکان داشت؟ یورا مرده بود؟ مسخره تر از این امکان نداشت؟ نمی تونست باور کنه... نمی تونست این مزخرفات و باور کنه.
جیسو بهش خیره شد و اشکش آروم پایین اومد و با بغضی که تو گلوش لونه کرد گفت :
-چطوری میخوای یه آدمی رو که مرده بکشی؟ ها؟ چطوری؟
جین آروم سرشو به طرفین تکون داد و خیره شد تو چشمای خیس جیسو و با لحن سردی گفت :
-داری دروغ میگی...بعد از اون همه چیز توقع داری حرفات و باور کنم؟
جیسو با دهن باز بهش خیره شد. اعتماد جین کامل کامل شکسته بود و نمی تونست برای دوباره به دست آوردنش هیچ کاری کنه. حالا دیگه یه کلمه حرفش و هم باور نمیکرد.
اونقدر شوکه بود که اصلا نفهمید جین بازوشو محکم گرفت و سمت خروجی کشوندش. دست جیسو رو با شدت رها کرد.
-دیگه نمی خوام ببینمت.
جیسو به خودش اومد و به بازوی جین چنگ زد.
-جین باور کن دارم راست میگم.
بغض داشت خفه اش میکرد.
-چرا باید درباره ی رفتن یورا دروغ بگم ها؟
جین دندوناشو رو هم فشرد و با حرص گفت :
-چون سر تا پات دروغه.
جیسو تند تند سرشو تکون داد.
-دروغ نمی گم جین... یورا رفته... یورا مرده... یورا مجبور بود ترکت کنه... هیچ چاره ای جز این نداشت... بهترین راه ترک کردنت بود.
جین دستای جیسو رو از دور بازوش باز کرد و با بی تفاوتی گفت :
-برام مهم نیست یورا زنده اس یا نه... برام مهم نیست مجبور بود ترکم کنه یا نبود ... برام هیچی مهم نیست... هیچی از یورا برام اهمیتی نداره...
جیسو فقط آروم اشک میریخت... تموم شده بود همه چی تموم شده بود... دیر کرده بود برای گفتن حقیقت و دیگه ای فایده ای نداشت گفتنش...جین دیگه باور نمیکرد.
جین تو چشمای جیسو خیره شد.
-یورا برای من همون پنج سال پیش مرد... پس مردن یا نمردنش برام اهمیت نداره فهمیدی...
فاصله شون و کمتر کرد و خم شد. نفس جیسو تو سینه اش حبس شد. قلبش داشت از جا کنده میشد. با وجود اون سیلی که خورده بود و اون رفتارای جین دلش میخواست جین و بغل کنه... بغلش کنه تا کمی آروم بشه. میدونست جین الان خیلی آشفته اس.. میدونست الان قلبش درد میکنه...
جین گفت :
-برام فقط همین مهمه که تو گولم زدی... با نقشه بهم نزدیک شدی...
جیسو لباشو رو هم فشرد و به زور کلمات و از دهنش خارج کرد.
-من هیچ وقت کاری نکردم جین... هیچ وقت کاری نکردم که دوسم داشته باشی... هیچ وقت بهت نزدیک نشدم... هیچ وقت خودمو برات لوس نکردم و هیچ وقت بهت آویزون نشدم... من که کاری نکردم که من و تقصیر کار میدونی.
جین بهش چشم دوخت. درست میگفت جیسو هیچ وقت طوری رفتار نکرده بود که جلب توجه کنه اما هر چی که بود از طرف یورا بود و نمی تونست این و فراموش کنه.
پوزخندی زد و گفت :
-مهم اینه که از طرف یورا بودی...
بیشتر بهش نزدیک شد.
- مهم اینه که جلوی چشمام نباشی... هر چیزی که مربوط به یورا میشه رو نمیخوام ببینم...
خودشو عقب کشید.
-ازتون متفرم از هردو تون.
جیسو هق زد.
از لای دندوناش غرید.
-از تو بیشتر... هیچ وقت هیچ وقت دیگه نمی خوام ببینمت ...
جیسو به هق هق افتاده بود. کاش جین به حرفاش گوش میداد. کاش باورش داشت. اما نفرت جین به یورا اونقدر زیاد بود اونقدر بزرگ بود که هیچی جز نفرتش و نمیدید.
جین چشماشو رو هم گذاشت.
-پس از جلو چشمام گمشو و دیگه پیدات نشه...
چشماشو باز کرد و با نفرت گفت :
-چون ایندفعه میکشمت.
اینو گفت و بدون اینکه نگاهی به جیسو بندازه سمت پارکینگ رفت و لحظه ای بعد ماشینش با سرعت از کنار جیسو گذشت.
جیسو به ماشین چشم دوخت و روی زمین نشست. همه چی تموم شده بود. جین از تمام چیزایی که مربوط به یورا بود متنفر بود پس فایده ای نداشت که بگه مانسه ای وجود داره. جین حرفش و باور نمی کرد. مطمئنا باور نمیکرد.
صورتش و با دستاش پوشوند. باید قبول میکرد که عشقش تموم شد...نابود شد و دیگه هیچ راه برگشتی وجود نداره.
گریه اش هر لحظه بلند تر میشد. چقدر جین درد کشیده بود وقتی که یورا ترکش کرده بود. چقدر الان داشت درد میکشید.
لبشو گاز گرفت. چقدر سعی کرده بود قلب زخم خورده ی جین وخوب کنه... چقدر سعی کرده بود دردای جین و کم کنه و کاری کنه یورا رو فراموش کنه اما همه اش بی فایده بود. ترسش اونقدر زیاد بود که دیر کرده بود. اونقدری که ترسش به واقعیت تبدیل شد.
.....
روی ترمز زد و نگاهش و به روبروش دوخت. دوباره سر از اینجا درآورده بود.
صدای جیسو توی سرش پیچید.
"یورا مرده جین... یورا رفته... یورا مرده... "
KAMU SEDANG MEMBACA
you made me again
Fiksi Penggemar فیک 💙 #تو_منو_دوباره_ساختی💙 💛نویسنده: ندا 💛 @nedakyu ❤️ژانر : عاشقانه و غمگین و کمی طنز...❤️ 🔷کاراکترهای اصلی: 🔸جین (بی تی اس) 🔹جیمین (بی تی اس ) 🔸جیهوپ (بی تی اس ) 🔹ته هیونگ (بی تی اس ) 🔸کیم سه رون (بازیگر ) 🔹جیسو (بلک پینک) �...