00:00

570 91 36
                                    


تو به پنجره می‌کوبی و با نگرانی به من زل می‌زنی.
جواب نمی‌دم.
تنها سرم رو به زمین سرد می‌چسبونم و به پهنا اشک می‌ریزم.

یک ساعت دیگه دوباره برمی‌گردی و با دست به رزهای ساحلی ای اشاره می‌کنی از توی ساحل چیدی...

من فریاد می‌زنم و گوشهام رو می‌پوشونم.

" از اینجا برو "

دست برنمی‌داری.
محکم تر می‌کوبی.
التماست می‌کنم و بیشتر از قبل، اشک می‌ریزم...

می‌بینمت که کاغذ کهنه ی نوت‌های موسیقیت رو برمی‌داری و با دست خط کهنه ای‌ چیزی رو یادداشت می‌کنی.

اون رو به شیشه می‌چسبونی و من؛ غلت می‌زنم و بدون اینکه به نوشته ات توجه کنم؛ هزاران بار مرگ می‌شم.

صدای قدم‌های اون مرد که نزدیک می‌شه؛ نوشته رو پایین میاری و جایی بین دریا، پنهان می‌شی.
من صداش رو می‌شنوم که قفل در رو باز می‌کنه و آهسته صدام می‌زنه...

" من درو باز می‌زارم شاید دلت بخواد بری ساحل حالا که همه چیز رو به یاد میاری "

دسته ای از موهام رو توی دهنم می‌برم و هق هق خفه ای می‌کنم و نگاهش می‌کنم که لای در رو باز می‌زاره و فاصله می‌گیره.
اون به ساحل فکر می‌کنه و تنها چیزی که از ذهن من می‌گذره؛ اسلحه ی توی اتاق کارشه...

من مرگ رو انتخاب نمی‌کنم فقط اینکه می‌دونم اگه نرم؛ هیچ وقت نمی‌فهمم زنده بودن چطور خواهد بود...
اسلحه‌ی توی کشوی میزکار سنگین تر از همیشه می‌شه.
زمین اون رو سمت خودش می‌کشه تا ببلعه.
من اما، اون رو محکم تر نگه می‌دارم...
چیزی برای دیدن نمونده وقتی هرروز صبح از خواب بیدار می‌شم و می‌دونم تو توی این دنیا نیستی.
که می‌دونم من هردومون رو کشتم؛ که پیش از اینها، من مُرده بودم...

فلز سرد شقیقه ام رو لمس می‌کنه و من سردرد می‌گیرم.

سرم رو تکون می‌دم و به یاد میارم ماه ها پیش؛ بهت گفته بودم:
" می تونم ازت یه سوال بپرسم؟ "

و قبل از اینکه منتظر اجازه دادنت بمونم؛ پرسیدم:
" تو به آزادی اعتقاد داری؟ "

گفته بودی نه
چون فکر می‌کردی ما بعد از مرگ هم 'هنوز' برده ی خودمون هستیم.

ماشه رو می‌کشم و فریاد می‌زنم زندگی من رو نکشت؛ من اون رو کشتم.
ماشه رو می‌کشم و می‌دونم حتی در مرگ هم تنها خواهم بود...

خون من؛
روی پنجره‌ی شیشه‌ای می‌چکه...
روی نوتهایی از دست خط تو که نوشته ای

"دوستت دارم"

دوستت دارم به رغمِ اندوهم، به رغم اینکه دیوانه ای

دوستت دارم  به رغم آنکه ظن دارم، چه کار کرده ای...
[Emily lockhart]

Dear Roses [90's] | CompletedTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang