پارت 60

325 20 2
                                    

تو منو دوباره ساختی 60

چند لحظه طول کشید تا بتونه حرف جیمین و برای خود حلاجی کنه و بفهمه که چی میگه. اونقدر چیزی که شنیده بود براش عجیب و غیر قابل باور بود که نمی تونست هضمش کنه.
-چی داری میگی تو؟
جیمین و به زور از خودش جدا کرد و بهش خیره شد. جیمین سرش پایین بود و قصد نداشت سرشو بلند کنه.  صدای جین کمی بالا رفت.
-چی داری میگی تو؟  منظورت از دوست داشتن چیه ؟ دیوونه شدی؟  ها؟ این حرفا چیه میزنی؟
جیمین سرشو بلند کرد و چشمای خیسشو بهش دوخت.
جین به چشماش خیره شد و هر لحظه شوکش بیشتر میشد.  آروم سرشو به طرفین تکون داد.
-این امکان نداره دیگه درسته؟
اشک جیمین پایین اومد و جین حس کرد دنیا رو سرش خراب شد. حالا باید چیکار میکرد؟  داداشش عاشق خواهرش شده بود اما خواهرش عاشق جیهوپ بود. نگاهشو به جیمین دوخت.
-بهم بگو که داری سر به سرم میزاری.
جیمین سرش و به طرفین تکون داد.
-من دوسش دارم هیونگ.. خیلی دوسش دارم.. سه رون هم..
سکوت کرد و دیگه هیچی نگفت.  حتی نمی تونست اسم جیهوپ رو به زبون بیاره.  زیادی به قلبش درد میداد.
جین شونه های جیمین  و گرفت.
-سه رون چی؟ سه رون که جیهوپ و دوست داره.
جیمین تند تند سرشو تکون داد.
-نه اونم منو دوست داره.
و دوباره یه شوک دیگه به جین وارد شد.  چقدر از دیروز چیزای عجیب غریب زیادی شنیده بود.
-چی داری میگی جیمین؟
جیمین نگاهی به در اتاق سه رون انداخت و آروم گفت :
-دوسم داشت اما میگه دیگه نداره..
نگاهشو به جین دوخت.
-دوسم داشت اما میگه عاشق جیهوپ شده.. دوسم داشت اما نمیدونم چش شده..
دست جین و تو دست گرفت.
-هیونگ تو یه کاری بکن.. تو ازش بپرس چرا داره این کارو باهام میکنه.. چرا یهویی همه چی رو داره تموم میکنه..تو ازش بپرس باشه.
جین آروم سرشو تکون داد. هنوزم هنگ حرفای جیمین بود.
-باشه.
آروم دستشو رو صورت جیمین گذاشت و اشکاش و پاک کرد و از برخورد دستش با صورت جیمین چشماش گرد شد.
-تو چرا اینقدر داغی؟
اما جیمین انگار تو دنیای دیگه ای غرق شده بود.
جین از جا بلند شد و جیمین رو هم همراه خودش بلند کرد و سمت اتاقش برد. جیمین بی حرف دنبالش رفت. جیمین و رو تخت نشوند .
از تو میز توالت که منبع قرص بود.  قرص سرماخوردگی رو برداشت و یدونه شو تو دهن جیمین گذاشت و لیوان آب و به دهنش نزدیک کرد و جیمین بی حرف قرص و قورت داد.
جین نگاهش و بهش دوخت.
-لباستو عوض میکنی میگیری میخوابی تا حالت کمی بهتر بشه.. هیچ کاری هم نمی کنی.. من با سه رون صحبت میکنم.
جیمین آروم سرشو تکون داد و رو تخت دراز کشید. 
جین رو بهش کرد.
-لباس...
بقیه حرفش و خورد و نفسش و پر صدا بیرون داد.
حال جیمین اونقدر خراب بود که ترجیح داد سکوت کنه.  پتو رو روش کشید و آروم موهاشو نوازش کرد.
آروم از اتاق بیرون اومد.  تکیه شو به در داد و سرش و با دست گرفت.  درمونده بود و مخش هنگ کرده بود. چطور امکان داشت.  اونایی که هر لحظه با هم دعوا میکردن و به زور میتونست جداشون کنه.. حتی یه در صد هم به این فکر نکرده بود که ممکنه احساسی بینشون بوجود بیاد.  دستاشو بین موهاش فرو کرد و کشید.  ولی عجیب هم نبود اونا هر لحظه با هم بودن.. مقصر خودش بود.. خودش جیمین و مجبور کرده بود سه رون و به مدرسه ببره و بیاره دنبالش ..حالا باید چیکار میکرد ؟ با این قلب شکسته جیمین چیکار میکرد ؟
نفسش و پر صدا بیرون داد . اول باید میفهمید احساس سه رون چیه .سه رون میگفت عاشق جیهوپه و جیمین یه حرف دیگه میزد .
دستش و از موهاش رها کرد و با قدم های نا هماهنگ سمت اتاق سه رون رفت. چند ضربه به در زد اما صدایی نشنید.  آروم دستگیره رو پیچوند اما در باز نشد.
صداش و بلند کرد.
-سه رونی آبجی در و باز کن منم.
بعد لحظاتی در باز شد و سه رون با سر زیر جلوش ایستاد. نگاهش و به سه رون دوخت و آروم زمزمه کرد.
-میتونم بیام تو.
سه رون بدون اینکه سرشو بلند کنه سرشو آروم تکون داد و خودش عقب رفت.  جین وارد شد و در اتاق و بست.  سه رون به سمت تختش رفت و روش نشست و جین کنارش جا گرفت.
-یه سوال ازت میپرسم راشتشو بهم میگی.
سه رون دوباره سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد. جین با انگشت سر سه رون و سمت خودش برگردوند و تو چشمای باد کرده اش خیره شد.  دیشب حسابی دعوا کرده بودند. حال هر دوشون خراب بود. معلوم نبود اون جیمین با اون حالش چیا به سه رون گفته بود.
لباشو رو هم فشرد و آروم گفت :
-جیمین چی داره میگه سه رون؟
با شنیدن اسم جیمین دوباره بغض کرد و به زور گفت :
-چی میگه؟
جین نفسش و بیرون داد.
-میگه دوست داره..
لبای سه رون لرزید و جین ادامه داد.
-میگه تو هم دوسش داشتی درسته؟

you made me again Où les histoires vivent. Découvrez maintenant