تو منو دوباره ساختی 65
-چیییییی؟
صداش اونقدر بلند بود که گلوش درد گرفت و صدای جیمین بلند شد.
-یااا گوشمو کر کردی چرا تو همیشه اینقدر شدید عکس العمل نشون میدی؟
سوهی با داد گفت :
-من شدید عکس العمل نشون میدم؟ یا چیزی که تو گفتی شدید بزرگ بود؟
جیمین دستشو تو گوشش فرو برد.
-خیله خوب اینقدر جیغ نزن گوشم درد گرفت.
سوهی صداشو کمی پایین آورد.
-اوپا داری راست میگی؟ واقعنی یا داری سر به سرم میزاری؟
جیمین با جدیت گفت:
-به نظرت الان زمانیه که حوصله ی شوخی داشته باشم؟
سوهی با ذوق خندید.
-پس واقعنی میخوای انجامش بدی؟
جیمین متعجب پرسید.
-خوشحالی؟
سوهی با همون ذوق ادامه داد.
-اهم خیلی.
چشمای جیمین گرد شد.
-چرا؟ فکر میکردم تو هم عصبانی بشی.. تو هم بخوای از جیهوپ دفاع کنی.. چرا خوشحالی؟
سوهی آروم گفت:
-چون من سه مین و با هم دوست دارم .
جیمین ریز خندید.
-دیوونه..یعنی اصلا برات مهم نیست سه رون راضیه یانه؟ مهم نیس چرا این کارو کردم؟
سوهی آروم سرشو تکون داد.
-نه.. راضی بودن سه رون برام مهم نیس.. مهمم نیست چرا اینکارو کردی.. مهم اینکه که میدونم سه رون و دوست داری و سه رون هم دوست داره.. نمیدونم چرا میخواست با جیهوپ ازدواج کنه..
دستای جیمین مشت شد و سوهی ادامه داد.
-اما میدونم که دوست داره..
صداش کمی بالا تر رفت.
-و مهم تر از همه اینکه من واقعا دوست دارم شما کنار هم باشین..
جیمین با خنده گفت :
-وااه دختر تو معرکه ای.
-یعنی تا الان نمی دونستی؟
جیمین دوباره ریز خندید.
-الان مطمئن شدم.
سوهی زیر خنده زد.
-ما اینیم دیگه.
جیمین جدی گفت :
-خیلی خوب اینقدر از خودت تعریف نکن..
صدای سوهی جدی شد.
-سه رون چرا میخواست با جیهوپ ازدواج کنه؟دلیل مهمی داشت مگه نه؟
جیمین چشماشو رو هم گذاشت.
-اهم.
سوهی با کنجکاوی پرسید.
-چی اوپا؟ هر چی فکر کردم به هیچ نتیجه ای نرسیدم.
-بعدا بهت میگم الان وقتش نیست.
-اما..
با جدیت گفت :
-گفتم بعدا سوهی..
-باشه اوپا ببخشید.
-الان به تهیونگ زنگ بزن و راه بیافتین و نزار تهیونگ به کسی چیزی بگه.. من بهت اعتماد دارم سوهی.. میدونم به کسی چیزی نمیگی.. چون زندگی سه رون برات مهمه.. نزار تهیونگ به کسی چیزی بگه.. مخصوصا به جین.. تو خودت خوب میدونی که چطور باید جلوشو بگیری دیگه نه.
سوهی آروم گفت :
-اهم نگران نبااش..
-به تهیونگ بگو خونه خاله بونهی بیاد..
-اونجا دیگه کجاست؟
-خودش میدونه.. زود بیاین.
-الان حاضر میشم.
-منتظرم .
گوشی رو قطع کرد و سریع از جا بلند شد و سمت کمدش دوید اما وسط راه برگشت و گوشیشو از روی تخت چنگ زد و شماره تهیونگ رو گرفت.
بعد از چند تا بوق صداش تو گوشی پیچید.
-الو.
سوهی در کمدش و باز کرد.
-زود تند سریع پاشو بیا اینجا.
صدای تهیونگ نگران و متعجب شد.
-چی؟ صبح به این زودی؟ اتفاقی افتاده؟
-نهه.
-پس چی؟
سوهی یکی یکی لباسارو رد کرد.
-سوال نپرس فقط بیا.
-مطمئنی چیزی نشده؟
-آره فقط هر چی زودتر بیا.
لباس قرمزی رو بیرون کشید و گوشی رو قطع کرد.
لباس خوابشو سریع عوض کرد و وسایلش و توی کوله پشتیش ریخت .
سمت آشپزخونه رفت. باید قبل از اینکه تهیونگ میرسید یه چیزی میخورد. باورش نمیشد سه رون و جیمین میخواستن ازدواج کنن. نمی دونست سه رون راضی هست یا نه؟.. اما میدونست که این بهترین اتفاقیه که میتونه تو زندگی همشون بیافته.. هرچند این موضوع خیلی به جیهوپ صدمه میزد ..نه تنها به جیهوپ به همه.. اما مهم این بود که اون دوتا با هم باشن.. میدونست که میتونن خوشبخت بشن..
با عشق آبمیوه شو سر کشید.. دوست داشتنی هاش برگشتن پیش هم چی میتونست قشنگ تر و شیرین تر از این باشه.
با صدای زنگ لبخندش کش اومد. کوله شو برداشت و سمت در رفت. تا درو باز کرد تهیونگ داخل پرید.
-چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ خوبی؟
سوهی با ذوق خندید.
-من خوبم.
دستشو دور بازوی تهیونگ حلقه کرد و سمت در چرخوندش.
-بیا بریم؟
-کجا؟ تو که منو سکته دادی؟
سوهی دندوناشو به نمایش گذاشت.
-ببخشید ولی تنها راهی بود که میتونستم سریع بکشونمت اینجا.
تهیونگ با اخم بهش خیره شد. سوهی خندید و آروم روی بازوی تهیونگ زد.
-اونجوری نگام نکن اوپا.. راست میگم دیگه همیشه دیر میای؟
تهیونگ نفسشو پر صدا بیرون داد.
-ای خدااا تا این زنگ میزنه من از همه چیزم میزنم و میام اینو ببینم بعد اینجوری میگه.
سوهی با صدا خندید.
-اینقدر غر نزن بیا بریم.
تهیونگ در و برای سوهی باز کرد و سوهی سریع نشست و کوله شو روی صندلی عقب گذاشت. تهیونگ پشت فرمون نشست و رو به سوهی کرد.
-خوب کجا میخوایم بریم ؟
سوهی کمربندشو بست.
-راه بیافت میفهمی.
تهیونگ ماشین و روشن کرد.
-خوب کجا برم؟
-بوسان.
YOU ARE READING
you made me again
Fanfiction فیک 💙 #تو_منو_دوباره_ساختی💙 💛نویسنده: ندا 💛 @nedakyu ❤️ژانر : عاشقانه و غمگین و کمی طنز...❤️ 🔷کاراکترهای اصلی: 🔸جین (بی تی اس) 🔹جیمین (بی تی اس ) 🔸جیهوپ (بی تی اس ) 🔹ته هیونگ (بی تی اس ) 🔸کیم سه رون (بازیگر ) 🔹جیسو (بلک پینک) �...