20

756 113 56
                                    

"هری چی داری میگی؟ حالت خوبه؟" زین با نگرانی پرسید و هری سر تکون داد و دستهاش رو دور کمر پسر حلقه کرد و به خودش چسبوندش و باعث شد دیکهاشون بهم مالیده شه و هردوشون آه کشیدن. هری آروم به کمر زین ضربه زد و بهش فهموند که جینش رو دربیاره.

زین هم بلند شد و باکسر و جینش رو با هم دراورد و بعد هم باکسر هری رو دراورد و لبخند زد وقتی هری با خجالت روش رو برگردوند.اون سریع دوباره رفت روی هری و پسر محکم بغلش کرد و صورتش رو گودی گردن زین قایم کرد.اون خیلی سرد هست ولی زین براش مهم نیست و خوشش میاد اتفاقا که منبع گرما برای هری باشه.

"وسایل همرات داری؟" زین با نفس نفس پرسید بعد ازینکه چند دقیقه از هری لب میگرفت.اون به هری نگاه کرد خوشش میومد وقتی دید لبهای پسر قرمز و باد کرده اس و پوست سفیدش پر از لاو بایت کبوده و با خودش فکر کرد میتونه به این صحنه عادت کنه و دلش میخواست هر روز این صحنه رو ببینه

"چی؟" صدای هری افکار زین رو بهم ریخت و دید پسر داره با گیجی نگاهش میکنه."اوم مثلا لوب همراهت داری؟" زین دوباره پرسید "ن.نه" هری با خجالت گفت و زین دو تا گونه های سرخ شده اش رو بوسید "مشکلی نیست" بهش اطمینان داد و پسر سرتکون داد

"با این هم میشه" زین گفت و شصتش رو آورد جلوی دهن هری و اون لبهاش رو از هم فاصله داد و زبونش رو آورد بیرون و سر انگشتش رو شروع به لیس زدن کرد و با چشمهای پر از شهوت تمام مدت به زین خیره بود

زین هم با همون حس و حال نگاهش میکرد و "محکمتر ساک بزن" زین با صدای بمی گفت و میتونست حس کنه هری زیرش داره سفت تر میشه. اون نیشخند زد وقتی دید هری داره تند تند ساک میزنه و انگشتش رو کاملا خیس کرده و با چشمهاش که تاریک بنظر میاد بهش زل زده

زین شصتش رو دواورد و اومد پایین تر و پاهای پسر رو از هم باز کرد و شصتش رو کشید روی سوراخش و باعث شد اون بلرزه و نفسش بند بره و شونه ی زین رو محکم بگیره "خوبی؟" زین پرسید وقتی انگشت وسطش رو کرد تو سوراخ خیس شده اش

"اره" هری نفس عمیق کشید "خوبم" زین با عشق میبوسیدش هم زمان اینکه انگشتش هم میکرد."تو خیلی زیبایی" زین زمزمه کرد و یه انگشت دیگه اضافه کرد و هری ناله کرد از درد ولی سریع جاش رو به لذت داد وقتی انگشتهاش به نقطه ی حساسش خوردن و اه کشید

اون نمیدونه چرا ولی احساس میکنه منفجر میشه اگه زین همین الان یه کاری نکنه, "زین...بیشتر لطفا'' آروم ناله کرد وقتی دوباره زین به پرستاتش ضربه زد."مشکلی نیست عزیزم..من هوات رو دارم" زین تو گوشش گفت و بوسش کرد. دستش رو برد پایین و دیکش رو گرفت و همزمان با تکون دادن انگشتهاش توش براش دیکش رو میمالید

هری که همه ی این چیزها براش جدیده زیر زین میلرزید و ملافه ی تخت رو محکم مشت کرده بود و لبهاش رو گاز میگرفت و داشت از لذت دیوونه میشد. "من بهت نیاز دارم لطفا" هری بلند ناله کرد و زین تصمیم گرفت دیگه بیشتر از این دیگه اذیتش نکنه

only for you (ترجمه)Where stories live. Discover now