دردناکه …
خیلی زیاد…
همه چیز سخته…
خسته ایی …
خسته تر از همیشه…
اونقدر که وقتی صبح بیدار میشی مطمئنی روز دردناکی پیش روته…
درست مثل همه ی روزای گذشته…
و فقط دعا میکنی همه چیز از اونی که هست بدتر نشه…
اما ...
از کی تا حالا دنیا طبق اطمینانای ما پیش رفته؟
________________________
جونگوک:
واسه ی…
آه نمیدونم چندمین بار ولی هرچی …
دوباره داشتم به اون پسره فکر میکردم…
به اون چشمای عسلی گرد متعجبش وقتی که بهش گفتم منو سه تا قهوه مهمون کنه…
خیلی با نمک و خنده دار شده بود…
حتی نمی دونم چرا بهش گفتم قهوه مهمونم کنم یا چرا سه تا…
حتی نمی دونم چرا این دو روز همش بهش فکر می کردم …
بنظرم آدم جالبی میومد و عجیب…
دوباره با یادآوری نگاهه آخرش خنده ام گرفته بود…
تهیونگ : اوه خدای من …
با صدای تهیونگ از افکارم خارج شدم و با نگرانی به طرفش برگشتم…
-چیشده ؟
تهیونگ: تو داشتی لبخند میزدی ...اوه خدای من جئون جونگوک خشک و جدی که حتی نمی دونه لباسای راحتی و اسپرت چه شکلی ان داشت لبخند میزد...اوه حتما تو زندگی قبلیم کار بزرگی کردم که شاهد این صحنه بودم…
اینا رو با هیجان و در حالی که کف دستاشو بهم چسبونده و بود چشماشو بسته بود میگفت…
هم از حرکاتش خنده ام گرفته بود و هم از تلخی حقیقتش دلخور ...
-هیچوقت با خودت فکر کردی شاید دلیل خشک بودن من حضور آدم بی مزه ایی مثل تو در کنارمه؟؟؟
تهیونگ: شاید...اینم ممکنه ...به هر حال ...الان چه چیزه بانمکی اینقدر حواستو پرت کرده؟؟؟
-هی ...صبر کن ...منظورت چی بود که نمی دونم لباسای اسپرت چه شکلی ان؟
تهیونگ: به خودت نگاه کن...آخرین باری که چیزی به غیر از لباسای رسمی پوشیدی کی بود؟
خب...حق با اون بود و ای کاش اینقدر حق با اون نبود ...
چشممامو به معنی کلافگی چر خوندم و دوباره به قراردادی که تهیونگ اورده بود خیره شدم...
ESTÁS LEYENDO
moon in the galaxy { Completed }
Fanficنام : moon in the galaxy (ماه در کهکشان) کاپل: کوکمین ، تهجین ژانر: رومنس ، درام، انگست،هپی اند ، +18 نویسنده : mind writer ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ اولین باری که دیدمت فکر می کردم یه پسر لوس و مغرور و پولداری... با ابرو های بالا رفته نگاهش کردم که...