· قسمت سوم ·

589 162 27
                                    

چند شب بعد، بکهیون از حمام برگشت و دید مجموعه ی سوالای دیفرانسیل و انتگرالی که توشون مشکل داشت، بدون اطلاع خودش حل شده بود. آهی کشید و با صدای خفه ای چانیول رو صدا زد و وقتی چانیول از راهرو، تقریبا چهارنعل به سمت بکهیون خیز برداشت، از جاش پرید.

لبخند چانیول انقدر بزرگ بود که بیشتر از نصف صورتش رو گرفته بود. “بله؟”

” تو تکالیف منو برام حل کردی؟ دوباره؟”

لبخند چانیول محو شد “نباید… این کار رو می کردم؟”

بکهیون صورتش رو با دستاش پوشوند. “نه. اصلا. لطفا هیچ وقت دوباره تکالیفم رو برام ننویس. باشه؟ من باید اینا رو بدون کمک تو یاد بگیرم.”

” ولی من فقط میخواستم…”

” نه!” بکهیون هیون محکم و عبوس گفت. “بسه. به تکالیف من دست نزن. من تو رو از اینکه بهشون نزدیک بشی منع می کنم.”

چانیول که حالا تنبیه شده بود، با حالتی کاملا سر به زیر به دستاش نگاه میکرد ” باشه. متاسفم.” این رو به راحتی گفت و سرتکون داد ” من هیچ وقت دوباره این کار رو نمیکنم. چانیول هیچ وقت دوباره به کتابهای بکهیون دست نمیزنه.”

چانیول فقط وقتایی اینطوری حرف میزد که سخت تلاش میکرد چیزی رو توی سرش فرو کنه. مثل وقتی که بکهیون ازش خواست شماره ی موبایل اون رو بخاطر بسپره واسه ی وقتایی که بکهیون بیرون بود و اتفاقی می افتاد.

بکهیون نمی تونست واقعا از دست چانیول عصبانی بشه. چانیولی که دوباره، از وقتی پاش رو توی زندگی بکهیون گذاشت، “همیشه دنبال کمک کردن” بود.

با یه نگاه و یه “اشکالی نداره” ی کوچیک، بکهیون دستش رو روی دست چانیول گذاشت. این اولین باری بود که اونها همدیگه رو لمس می کردن. بکهیون از گرمای چانیول شگفت زده شد و اجازه داد چانیول دستش رو بالا بگیره و با دست خودش مقایسه کنه.

چانیول دست بکهیون رو جلوی نور گرفت و تک تک انگشتاش رو می کشید و استخوان های زیر گوشتش رو آزمایش می کرد. وقتی دست چانیول تصادفا به مچ دست بکهیون کشیده شد و بکهیون خودش رو جمع کرد و سعی کرد دستش رو عقب بکشه، چانیول بهش نگاه کرد “چیه؟ دردت میاد؟”

“نه این… قلقلکم میده!” بکهیون یه دفعه خجالت کشید و گلوش رو صاف کرد.

چانیول تکرار کرد “قلقلک؟ وقتی چیزی قلقلک میده حس خوبی داره؟”

” نه… نه زیاد” وقتی چانیول به صورت آزمایشی انگشت شصتش رو روی مچ بکهیون کشید، بکهیون دوباره سعی کرد دستش رو عقب بکشه. “حس خوشایندی نداره و باعث میشه خندم بگیره.”

[Completed] •⊱ Absolute Chanyeol ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora