part 3

303 73 11
                                    

با اینکه ساعت ها ازاون حادثه بد میگذشت ولی هنوزم کیوگسو میلرزید و حس خفگی میکرد …یه جورایی حس عذاب وجدان داشت …با وهای خیسش جلوی تلویزیون نشسته بود و شبکه ها رو یکی یکی بالا و پایین میکرد ولی هیچ خبری از موضوع دیشب نبود … کم کم داشت حس میکرد که همه ی این ها یه توهم بوده یا یه کابوس ولی وقتی به عکس هایی که روی اسکرین لپ تاپش بود نگاه میکرد ، گریش میگرفت …چطور میتونن هیچی از اون قتل ظالمانه تو اخبار نگن ؟!…همین طور که به صحنه ی مرگ حک شده ی توی عکس چشم دوخته بود ، بکهیون با سینی آب و یه قرص مسکن وارد اتاق شد و سمتش رفت

" نگران نباش …چان الان به دوستش که پلیسه خبر داده

چشمهای کیونگسو گشاد شد و از جاش بلند شد ، با هراس به اطرافش نگاه کرد

" چی؟!…چیکار کردی؟!…دیوونه شدی ؟!…اگه پلیس این و بدونه ..اگه بدونن منم اونجا بودم و این عکس های رو گرفتم و چیزی نگفتم یا حتی اگه اون قاتلا بفهمن…من …کجا برم بکهیون…تو …تو با من چیکار کردی؟!

بکهیون که بخاطر حرف های کیونگسو پانیک کرده بود از جاش بلند شد 
"وای خدای من !…کیونگی …خب الان نمیدونم…چیکار کنم؟!

همین طورکه دوتا مرد کوچیک دور خودشون میچرخیدن و نمیدونستن چیکار کنن در باز شد و دو مرد قد بلند که یکیشون از قضا پوست تیره ای داشت ، وارد اتاق شدن و هردو مرد با رنگ پریده و به صورت متعجب مردهایی که جلوی در ایستاده بودن نگاه میکردند… بکهیون که خیلی ترسیده بود سمت در رفت

"ببینین اقایون این اشتباهی شده ...اون فقط یه شوخی بوده

سمت کیونگسو با چشمهایی که متاسف بودن نگاه کرد،چانیول
سمت بکهیون رفت و دستش رو روی شونش گذاشت

"نیازی نیست بترسی عزیزم...فقط بزار کای عکسها رو ببینه

کای که به صورت رنگ پریده ی کیونگسو خیره شده بود ، یه قدم جلو رفت ، کیونگسو با اینکه مثل سگ از موقعیت بوجود اومده میترسید ، ولی بی سر و صدا تقریبا روی مبل وا رفت ، کای از سکوتش استفاده کرد و تقریبا خودش بهش رسوند و کنارش نشست... بوی سیب ترش مشامش رو قلقلک داد ...نیم نگاهی به پسر خیس انداخت که بخاطر حموم هنوزم لپاش گلگون بود ، لبش رو از درون گاز
گرفت ...چقدر این بود براش خوشایند بود ...دوباره چشمهای قهوه ایش رو به اسکرین دوخت و عکس دختری که روی زمین دو زانو نشسته بود رو بزرگ کرد ...دونه دونه عکس ها رو جلو برد که یک دفعه ایستاد ...چشمهاش کمی بزرگتر شدن و لبهاش بهم فشار اوردن ...یکی از نوچه های اون مرد کثیف درست سمت دوربین نگاه میکرد ...درست بود که همون اول اون مرد رو شناخته بود ،   کریس بود یکی از گانگستر های چینی ، یکی از زیر شاخه های " ۱۴ کی" .
سمت کیونگسو چرخید ، کیونگسو آروم بهش نگاه کرد

" میشناسیشون ؟!

با صدای تحلیل رفته ای پرسید ، کای با ابروهای به هم گره خورده بهش نگاه کرد

" دیدتت!!

کیونگسو با تعجب ابروهاش و بالا داد

" چی؟!

کای کلافه از جاش بلند شد و روبه چانیول و بکهیونی که با وحشت بهشون نگاه میکردند

" باید مخفی بشه !...
"چی  داری میگی کای؟!

چانیول با اضطراب جلو رفت ، از بازوی کیونگسو گرفت و تقریبا پشت سرش کشیدش

" احمق نشو چان...اونا دیدنش ببین عکس و اینقدر روی صحنه مرگ زوم کردین افرادش و کلا فراموش کردین

کیونگسو و بکهیون تقریبا روی لب تاپ شیرجه رفتن و روی عکس زوم کردن ، همین که پسری که سمت دوربین نگاه میکرد و دیدن هردوتاشون باهم هین کشیدن

کای سرش رو با تاسف تکون داد و دستهاش و نگاه کرد

" همین که سراغت نیومدن ..معلومه خواستن این خبر درز پیدا کنه !... عاقلانه ترین راه اینکه که قایم بشی !

کیونگسو روی مبل وا رفت ،دستش و به صورتش کشید و آه بلندی کشید

" کجا برم؟!...جایی رو ندارم!!

کای شونه هاش و بالا انداخت ، میخواست سمت در بره که چانیول از بازوش گرفت

" تو خوب میتونی مخفیش کنی !...با خودت ببرش

کای اخم کرد ، بازوش و پس گرفت

" من حتی نتونستم از خانوا...

بکهیون سمتش دویید و از بازوش آویزون شد ، ملتمسانه نگاهش کرد

"اینجوری نگو !...تو میتونی ازش مراقبت کنی ...من خودم از کره میبرمش بیرون ...فقط چند روز تو مواظبش باش !!

کای اخماش و بیشتر تو هم کشید و به پسر وا رفته توی مبل نگاه کرد ...معلوم بود که برای بکهیون خیلی با ارزشه ...کمی حالت متفکری به خودش گرفت و بعد تقریبا بکهیون عقب هل داد

" اماده شدنش بیشتر از ۳ دقیقه طول بکشه ، رفتم !

با بی تفاوتی گفت و سمت در اتاق رفت که بکهیون سمت کیونگسویی که هنوز شوکه روی مبل وا رفته بود دویید

" بلند شو دیوونه!!...ببین چیکارکردی؟!...

کیونگسو درحالیکه با فشار بکهیون سرراست میشد به این فکر میکرد که قراره چجوری بکشنش ...مثلا شاید پوستش و دباغی میکردن و توش کاه میریختن...و یا ازپاهاش اویزون میکردن توی حوضچه ی پر از تمساح ...آهی کشید و لب تاپش و برداشت ...به هر حال شاید باید به مرد شکلاتی اعتماد میکرد !

🍁AVENGER🍁→انتقام جو Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon