یکم از خودم بگم؟
آخرش که میرسه به تو ولی بذار از من شروع کنیم.از موهام شروع کنیم. اینکه دوستشون داشتی. دوستشون داشتی و فقط به خاطر تو انقدر بلند شدن و کوتاهشون نکردم.
میدونی همهچی به تو بستگی داره. تا وقتی که هستی و دارمت. تا وقتی شبا تو بغلت میخوابم و تا وقتی دستات پشت کمرمه، تمامه من در اختیار توعه.بعضی از شبها که خوابم نمیبرد، میدونستی چیکار کنی. وقتی آروم سرانگشتات و بین فرهام حرکت میدادی و وقتی خمار خواب میشدم بغلم کنی، روم پتو بکشی و بدونی گرمم که میشه خوابم میگیره.
از اینکه موهام و ببندم متنفر بودی. همیشه میگفتی دوست داری به جای یقهام موهام و بکشی تا همقدت شم و روانی وقتایی بودی که دستت میرفت توی موهام، چنگشون میزدی و میکشیدی مخصوصا تو بوسههای مستیمون و توی تخت بعدش.
موهام، انقدر برات خواستنی بودن که شب تولدم وسط هیجانی ترین سکسمون همهچیو نگه داری تا کش رو از دورشون باز کنی و بخوای که لابهلای انگشتای کوچیکت حسشون کنی.
آره لویی تو هیچوقت راجع بهشون حرفی نمیزدی ولی میتونستم بفهمم که چقدر دوستشون داری.
اولین کسی که بهم گفت کاپکیک تو بودی و باعث شدی بقیه که بهم میگفتن بیگودی از سرشون بیفته و اونا هم کاپکیک صدام کنن.
تو زیرزمین اونجا که همیشه جمع میشدیم و بازی میکردیم، یه بار نشستی رو میز بیلیارد دستت و کردی تو فرهام و از ته دل خندیدی. مست بودی و خندت یکم عجیب بود اونم تو مستیای همیشه ناراحتت ولی بهم گفتی شبیه کاپکیکم و باز خودت خندیدی.
خندههات قشنگن لویی، خیلی قشنگ.
انقدری که بخوام بغلت کنم بگم تا ابد بخندی و هیچوقت ازشون سیر نشم.از خندهات خندم گرفته بود و ریز ریز میخندیدم و وقتی دستت و کردی تو چاللپم و چشمات برق زد دیگه نمیتونستم جلوی لبخند کش اومدم و بگیرم.
که تهش ختم شد به حرکت ناگهانیت وقتی سرت و کج کردی و محکم رویچالم و بوسیدی.مات مونده بودم به کاری که کردی و داغ کرده بودم. لبخندم جمع شده بود و تو خنده هات شده بودن یه لبخند ملیح.
بهم گفتی واقعا اندازه کاپکیک نَرمَم و من نمیدونستم از ذوق یا از خجالته که اینهمه سرخ شدم.بعدش رفتی، نموندی قیافهی مات شدم و با لپای سرخم و ببینی.
شد یه جوری که نخوام موهام و کوتاه کنم که فرهاش بیشتر به چشم بیان و شاید به خاطر اونا خودمم بیشتر به چشمات بیام.به خاطر موهام نیست لویی نه؟ لویی من دوستت دارم و راستش انقدر درگیر دوست داشتنت بودم که هیچوقت به این فکر نمیکردم که توهم منو دوست داری، یا نه.
ولی حتی اگر بهم اهمیتم میدی به خاطر موهام نیست! یعنی نباید باشه.
نباید باشه وقتی خودت صاحب زیباترین موهای دنیایی.
و وقتی اونا رو داری، دیگه موهای من به چشمت نیان.
YOU ARE READING
Russian Roulette [L.S]
Fanfictionخدا لبات رو ساخته برای بوسیدن و چشمات رو برای پرستیدن، دستات رو برای گرفتن و سرت رو برای بغل کردن...