Part 36

3.4K 699 133
                                    

جیمین غمگین و عصبانی بود. نه از یونگی و نه حتی نه از شاه!

از خود احمقش عصبانی بود. مدام خودش رو سرزنش می‌کرد که رفتن یونگی به خاطر حرف‌هایی بود که چند بار محکم با بی‌رحمی توی صورتش کوبیده بود! می‌دونست اگه اون حرف‌ها رو نمی‌زد، الان این مسئله به خوبی تموم شده بود! یونگی نمی‌رفت و اون حسرت نبودنش رو نمی‌خورد!

راهش رو سمت اقامتگاه جونگ‌کوک کج کرد. وقتی به اون‌جا رسید خدمتکار بهش گفت که شاهزاده در حال استراحته اما جیمین بهش اهمیتی نداد. الان تنها کسی که واقعا نیاز داشت کنارش باشه، علاوه بر یونگی،‌ جونگ‌کوک بود! مهم نبود اون خوابه یا نه. اون فقط میخواست کنارش باشه. پس وقتی جونگ‌کوک رو دید که روی تخت دراز کشیده و چشماشو بسته، لبخند محوی زد و پایین تخت روی زمین نشست. به صورت غرق در خواب شاهزاده خیره موند و موهای ریخته شده جلوی چشم‌هاشو کنار زد.

حالا که بهش نگاه می‌کرد، میدید که چه قدر فرق کرده. اون فقط چند ماه ندیده بودش اما از آخرین بار خیلی شکسته‌تر به نظر می‌رسید. رد اشک روی صورتش پیدا بود و گاهی توی خواب اخم می‌کرد. جیمین واقعا طاقت ناراحت بودن کسی که از برادر واسش عزیزتر بود رو نداشت. رفتن یونگی واسش بس بود و قلبش دیگه نمی‌تونست گریه‌های جونگ‌کوک رو تحمل کنه!

نمیتونست تصور کنه جونگ‌کوک توی اسکورو چه چیزایی رو دیده و تجربه کرده.

- ته...

صدای جونگ‌کوک شبیه به التماس بود.

- ته... لطفا.

جونگ‌کوک توی خواب حرف می‌زد و جیمین رو می‌ترسوند. شاهزاده توی خواب ناله کرد و صورتش جمع شد.

- نرو.

جیمین وقتی که دونگ‌سنگش شروع به گریه کردن توی خواب کرد، نتونست طاقت بیاره. دست جونگ‌کوک رو توی دستش گرفت و لبه‌ی تخت نشست. آروم اونو صدا زد اما جونگ‌کوک انگار کاملا غرق در کابوسش شده بود و هیچ جوابی نمی‌داد. جیمین آروم به صورتش ضربه زد و با صدای بلندتری صداش زد.

جونگ‌کوک چشماشو باز کرد و سریع روی تخت نشست. درحالی که نفس نفس می‌زد، دوتا دستاشو بالا آورد و بهشون خیره شد.

- کوکی؟

جیمین با شک صداش زد و ادامه داد:«حالت خوبه؟»

جونگ‌کوک نگاهش رو از دستاش گرفت و به هیونگش داد:«هیونگ...» با صدای گرفته‌ای صداش زد و اشکاش بیشتر از قبل گونه‌هاش رو خیس کردن:«من اونو کشتم هیونگ! من کشتمش!»

جیمین گیج نگاهش کرد. حتی یه کلمه از حرف‌های جونگ‌کوک رو نمی‌فهمید. خودش رو جلوتر کشید و بازو‌های پسر لرزون رو‌به‌روش رو گرفت:«چی میگی جونگ‌کوکی؟ منظورت چیه؟ کی... کی رو کشتی؟»

Star Renaissance || VKook ~ CompletedOù les histoires vivent. Découvrez maintenant