wiccat: این چه گرماییه الان بخار میشم دیگه البته بخار شدنم میتونست جالب باشه O.o به یه شکلی خودمو بهت میرسوندم و به سیستم تنفسیت راه پیدا میکردم و به ریه هات میچسبیدم هرچند اون موقع دیگه نمیتونستم صورت جذابتو ببینم O.o فکر کنم بهترین کار همینه که برم تو نزدیک ترین فروشگاه زنجیره ای جلوی ردیف فراورده های لبنی چادر بزنم.
darkcat: فکر کنم گرمازده شدی؟
wiccat: نه جونم این احوال نرمال منه ولی ممکنه شده باشم آخه بگو بدبخت تو که تحمل گرما نداری کونتو بذار زمین بشین تو خونه جلوی کولرت، چرا تو کوچه خیابون پلاسی
darkcat: کجایی مگه؟
wiccat: یه جایی دور از تو و نزدیک به خدا تو کجایی؟
darkcat: کافه هیپونیک میشناسی؟
wiccat: خدای مننن جدی چند لحظه پیش به مزاحم منحرفت آدرس دقیقتو دادی؟
darkcat: ولی توام غافلگیرم کردی هول کردم خب
wiccat: چی چیو غافلگیر؟!؟ من پرسیدم کجایی توام زرتی جوابمو دادی این تقصیر منه؟
darkcat: حالا هرچی😑 دیگه ازم نپرس کجام
wiccat: ...خایلی خب دیگه نمیپرسم O.o تنهایی؟
darkcat: نه با یه دوستم اومدم
wiccat: حیف شد یعنی نمیتونم ایندفعه تو کوچه بالایی کافه خفتت کنم؟ ایشالا دفعه ی بعدی که تنها بودی آدرستو میدی ^♡^
darkcat: آتو دادم دیگه دستت -.-
wiccat: خدای من وقتی پشت چشم نازک میکنه هم خوشتیپه الان جان به جان آفرین تسلیم میکنم u.u
darkcat: برو بابا نگو که اینجایی؟
wiccat: هوم واسه اینکه موقع ورودم متوجهم نشی داشتم حواستو پرت میکردم(◐.̃◐)
darkcat: از یه جهت نمیخوام به اینکه واقعا کی هستی فکر کنم ولی از جهت دارم دیوونه میشم که بدونم چه شکلی هستی در حدی که میتونم برم از تموم آدمای کافه بپرسم ببخشید شما مزاحممین؟
wiccat: اوهوم حتما بپرس مطمئنم اون کچله که گوشه نشسته میگه نیستم ولی میتونم باشم ! نژدژنژرطسنسو
