My Other halF~>Full

┈••۪۫•❀ My Other halF 16❀••۪۫•┈

☄قسمت شانزدهم _ نیمه ی دیگر من☄

با چشم های گرد شده به مجسمه ی خوش تراش رو به روش خیره شده بود لوهان مطمئن بود شب گذشته پیش کریس خوابیده ولی الان نمیدونست بین بازو های سهون چیکار میکنه . وول معذبی خورد که صدای خش دار سهون بلند شد

_ لوهان فقط 10 دقیقه ی دیگه

سهون میدونست اونطوری لوهان رو به آغوش داره و اینقدر ریلکس بود ؟؟

_ تو اینجا چیکار میکنی ؟؟

مثل اینکه تقاضا کردن واسه خواب بیشتر بی فایده بود سهون آروم پلک هاشو از هم فاصله داد

_ دیشب جامو با کریس عوض کردم اون میخواست پیش سوهو باشه

لوهان تو سرش یه دور کریس رو فحش کش کرد قلبش داشت میومد تو حلقش برعکس سهون که انگار خیلی ریلکس بود لوهان داشت پر پر میشد تنها چیزی که تو ذهنش نمیگنجید بیدار شدن تو آغوش سهون بود . هر روز حس های بدی که داشت بیشتر میترسوندنش و بیشتر کلافه اش میکردن . تحمل همه چی براش سخت شده بود . دوباره وول خورد تا از آغوش سهون بیرون بیاد که سهون محکمتر از قبل نگهش داشت

_ چرا ازم فرار میکنی لوهان ؟؟

چشمهای دنبال گر سهون رو رصد کردن

_ راجع به چی حرف میزنی ؟؟

_ خودت خب میدونی راجع به چی حرف میزنم لوهان من دوستت دارم

سهون خیلی خونسرد بود جوری که انگار داره راجع به یه مسئله ی پیش پا افتاده صحبت میکنه لبخند خجالت زده ای روی لبای لوهان نقش بست

_ خب منم دوستت دارم سهونا

سهون اخماشو تو هم کشید و تن صداشو بالا برد

_ بس کن لوهان تو میدونی منظورم از دوست داشتن چیه . چرا خودتو به اون راه میزنی؟؟

لوهان حالا دیگه به وضوح تقلا میکرد که سهون ولش کن

_ سهون داری اذیتم میکنی ولم کن

_ واسه چی قضیه رو میپوشونی ؟؟ واسه چی ازش فرار میکنی ؟؟

لوهان عصبانی شده بود . کنترل خودش رو بالاخره از دست داد و یقه ی سهون رو توی مشت گرفت

_ سهون عوضی تو دونگسنگ منی بفهم

چهره ی سهون در هم شکست

_ چرا ؟؟ فقط چون دونگسنگتم نمیتونی دوستم داشته باشی ؟؟

لوهان بالاخره تونست خودشو از دستای سهون خلاص کنه بلند شد روی تخت نشست سرشو بین دستاش گرفت . این کار غیرممکن بود یه غیر ممکنی که هیچ استثنایی براش وجود نداشت لوهان هنوز خودشو وسط سردرگمی هاش پیدا نکرده بود که سهون با یه مشعل همه ی سیاهی های دور و برش رو سوزوند و حقیقتی که داشت ازش فرار میکرد مثل پتک توی سرش فرود اومد