Bloody rose
Part2
Coup:sopemin_namjin
.
.
ناخوناشو از گوشت دختری که حالا بیجون کف اتاق افتاده بود بیرون کشید و بدون اتلاف وقت سوراخ های گردنش شروع به خون ریزی کردن انگار که دنبال فرصتی بودن تا خالی شن مثل یک پارچ اب کف اتاق خونی شده بود و این باعث اخم تهیونگ شده بود ارباب زیبای اون عمارت
حوله سفید کوچیک رنگی رو از روی میز کنار تخت برداشت و شروع به پاک کردن دستاش شد سعی کرد تیکه های ریز گوشتی که لای ناخون هاش اسیر شده بودن رو با چنگ توسط حوله جدا کنه که چندان ناموفقهم نبود
حوله رو به گوشه ای پرت کردو سمت تلفن سفید رنگی که روی دیوار نصب بود رفت
با شنیدن صدای مسن خدمتکار با صدایی دورگه مکالمه رو شروع کرد
‘’چندنتا وسیله و ادم بیارید اتاق تمیز کنن
حتما ارباب:جمله ای که از زبان اون زن چروکیده پیر شنید اون زمانو به یاد داشت که اولین باری که با جنازه های تازه و خونی شدش رو به رو شد چه عکس العملی داشت
توی اون زمان حداقل توانایی این داشت که هر چند کم به تهیونگ لذت بده
اما انگار که این براش عادی شده و هیچ اهمیتی براش نداره
درست مثل رزی که خارهاش توی دستت میره
سوزش. سوزش. سوزش
اما بعد اون دردی داره که برای تمام بدنت عادت شده
اما تهیونگ اینو نمیخاست
هیچوقت. فقط ادامشو لازم داشت
نیشخندی با مرور خاطراتش زد و ادامه داد
تهیونگ:درضمن پشت باغ یه جا براش پیدا کنید
و با شنیدن جواب مورد نظرش تلفنو سر جای قبلش برگردوند
روی پاشنه های پاش چرخید دوباره نزدیک دخترک شد
نفس عمیقی کشیدو لبخندی از سر رضایت زد
همیشه میدونستم بهترین ها مال توعن ایزابل''
و موهای بلوند دخترو نوازش کرد
تیکه مزاحمه روی صورتشو به پشت گوشش فرستاد
اما واقعا متاسفم که نتونستی حسش کنی واقعا متاسفم''
دست از لمس موهای دختر کشیدو دستشو به سمت صورت بی رنگش سوق داد
امیدوارم تو زندگی بعدیت زیبایی رزو درک کنی''
انگشتشو بالا اوردو لیسی بهش زدو لبای خشکیده دخترو لمس کرد
و ازش لذت ببری''
میدونی.... ''
اما صدایی که دیوار های محکم اتاقشو لرزوند حرفشو ناتومو گذاشت
بلافاصله چشماش درشت شد
اون صدا... اون ناله
سرعت جریان خونو در تمام رگ ها مویرگ هاش حس میکرد
اون ناله زیبا... توی هیچ یک از قربانیان رزش همچین چیزی نشنیده بود
زبونشو رو لب پایینش کشید و با کمک گرفتن از دستاش بلند شد
با کشیدن دستیگره طلایی و باز کردن اون با قامت خمیده خدمتکار مواجه شد
به پشت اون دو زن و سه مرد دیگر
با اشاره چشم اجازه ورود رو به اون ها داد و خودش در راهرو هایی با نماد رز بدنبال اون صدا گشت
هیچ کودوم از خدمتکارها همچین صدایی نداشتند
و اون صدایی یه دختر جوان یا حتی در دوران بلوغ هم نمی تونست باشه
پس باید...
و با فکری که به ذهنش رسید به سمت اتاق ته راهرو که مربوط به برادر خونده عزیزش بود حرکت کرد
حتما اون جا بود...
باید میبود....
.
اق.. اقا لطفا.. ''
صدای ناله مانند از ته گلو جونگ کوک بیرون اومد
جیمین دست از دیکی که حالا داغ و همراه انبوه پریکام اطرافش بود برداشت و چشای خمار طوسی رنگی که شهوت تمامش رو در بر گرفته بود به جونگ کوک نگاه کرد
جیمین:لطفا چی؟
جونگ کوک:تمومش کنید
جیمین:تمومش کنم؟ باشع
و با پوزخند و اخرین لمس تحریک وار دستشو از دور دیک اون پسر باز کرد
جونگ کوک با حس رها شدن دیکش و دردو فشاری که به کنرش وارد شد ناله ای کرد
جونگ کوک:نههه
جیمین:نه؟ اما خودت خواستی
جونگ کوک:من.. منظورم.. نه... نبود.. ولی
جیمین:نبود؟
جونگ کوک بغضی که گلوش رو می ازرد برای دومین بار قورت داد و درحالی که سعی در نگه داشتن اشک های میان پلک های پرپشتش داشت ناله ای دوباره از سر درد سر داد
جیمین با لیخندی کوچیک ادامه داد:متوجه منظورت شدم ولی هرکاری که میگمو انجام بده تا زوتر تموم شه باشه؟
و با تکون خوردن سر پسرک که به نشانه اره بود دستور داد
جیمین:پاهاتو باز کن و سعی کن باز نگهش داری هوم؟
جونگ کوک با خجالت از سر درد به ناچار پاهاشو کمی از هم فاصله داد
جیمین:پسر خوب
و دوباره با تکرار کارش ناله جونگ کوک بلند شد
داشت درست پیش میرفت دقیقا همون طور که میخاست
حتما تهیونگ به سمتش میومد نمیتونست از این بگزره
و سرعت بلوجابشو تندتر کرد
هر ثانیه تندتر ناله های جونگ کوک بلند تر
این ادامه داشت تا این که صدای لولای دری که نیاز به روغن کاری داست بلند شد
جیمین؟ ''
درست حدس زده بود صدای بم تهیونگ بود
جیمین:ته... کاری داری
تهیونگ:اون پسره که امروز اوردنش
جیمین نیشخندی زد و جواب داد:پیش منه بیا تو
و تهیونگ با قدماهای محکم به اتاقک کنار کتابخونه جیمین حرکت کرد
با صورتی بی حس به صحنه مقابلش نگاه کرد
بعد از چند ثانیه به سمت تخت حرکت کرد
تهیونگ:بلندشو
جیمین:اما
تهیونگ:میخای تکرار کنم
جیمین اروم با زانوهاش بلند شد
جیمین:تهیونگ اون بچس
اما ارباب بی اهمیت تر از اینها بود
تهیونگ:به پشت برگرد
جونگ کوک با خیال خوش که قرار لذتی مثل کار قبلی جیمین تجربه کنه با گاز گرفتن لب های سرخش بر روی سینش خابید
جیمین کنار اینه قدی ایستاد و با پیشبینی اتفاقات نیشخندی زد داشت به چیزی که میخاست میرسید
در همان لحظه کمربند چرمی توسط دستای مردانه تهیونگ باز میشد
با ارامش همیشگی شلوار و باکسرشو پایین کشید
این ارامش.... ارامش قبل طوفان بود
شاید رزش اونم بخاد...
به باسن متوسط پسرک نگاه کرد و طبق عادت همیشگی زبونشو روی لبش کشید
با دستای سردش اونارو از هم فاصله داد
و همون لحظه صدای جونگ کوک که سعی در مخفی کرنش داشت به گوش تهیونگ رسید
کلاهک دیکشو روی ورودی پسرک گذاشت
و شروع به مالدین کرد
از روی سوراخم تنگی پسر قابل تشخیص بود
خیلی وقت بود که یه باکره گیرش نیومده بود
و اینجا جونگ کوکی بود که با سوالات متعددی گیر کرده بود اما چیزی جلوی فکر کردنو گرفته بود... شهوت
چرا حس ترس لرز داشت حالا دیگه دلش میخاست تموم شه
اما یکم دیر شده چون همون لحظه دردی وحشتناک رو در ورودیش حس کرد
چشماش تار بودن... و بعد چندثانیه تازه به خودش اومدو داد زد
از ته گلوش.. تا جایی میتونست.. تا جایی که زور داشت
و لبخند رضایت بخش تهیونگ بر روی صورتش نقش بست
تهیونگ:همینه همینه
و با دیدن خون که روی باسن پسرک نقش بسته
سرعتشو تند تر کرد و لب شو از سر لذت به دندون گرفت
جونگ کوک به همجا چنگ میزد
درد تمام بدنشو در بر گرفته بود
جونگ کوک:خواهش میکنم... بستهه... نمیخام... ارب... ارباببببب
تهیونگ:خفه شو
تهیونگ عربده کشید
و موهای پسرکو چنگ انداخت
تهیونگ:فقط ناله کن
و از بین دندونای چفت شدنش غرید
جونگ کوک:نمیتونم ارباب... خاهش میکنم.. اشتباه کردم
تهیونگ:بهت گفتم خفه شو
و دست سردشو رو دهن جونگ کوک گزاشت
و همون توانایی هم از جونگ کوک گرفت
جونگ کوک اشک میریخت ناله های خفه میکرد
اما نمیتونست همین کار ها به تهیونگ لذت میده
به ملافه های زیرش چنگ انداخت
اما زمانی نگذشت که چشمای جونگ کوک به گشاد ترین حد ممکن رسید و اشک از چشماش سریعتر ریخت
درست بود تهیونگ به پروستاتش ضربه زده بود کاری رو انجام داده بود که ازش متنفر بود لذت دادن به دیگران
اما دست خودش نبود فقط اون لحظه به فکر خودش بود پس سریعتر به کارش ادامه داد
جیرجیر تخت کل اتاقو در بر گرفته
وجیمین فقط زل زده... منتظر زمان مناسب بود... چرا نمیرسید
تهیونگ تقریبا روی جونگ کوک خم شده بود و با دستاش روی تخت تکیه گاه درست کرده بود
و همین کار شرایط طوری قرار میداد تا نیروی بیشتر و فضای بهتری برای ضربه زدن داشت
چشمای جونگ کوک خمار شده بود و اروم و بی حرکت روی تخت دراز کشیده مطیع ضربه های تهیونگ بود
با هر ضربه به جلو میرفت و تقریبا بج جز درد لذت هم.... داشت؟
بعد از چند دقیقه ریزش مایه گرمی رو درون خودش حس کرد و وقتی دستایی که باز هم سردیش قابل حس بود از روی دهنش برداشته شد ناله ی عمیقی کرد
اما دیگه زمانی اضافه ی نمونده بود
همه چیز برای جونگ کوک تار شد
و بالاخره بیهوش شد
تهیونگ اروم از جونگ کوک بیرون کشید و با دیدن وضیعتش
رو به جیمین برگشتو گفت:بده دست جین تا درستش کنه بهش نیاز دارم
و دوباره نگاهشو به صورت رنگ پریده اون پسر سوق دادو از افکارش برای اینده نیشخندی زد
لباساشو تک به تک برداشتو پوشید
دوباره به سمت خروجی حرکت کرد
جیمین:تهیونگ
تهیونگ که با همون یک کلمه منظورشو متوجه شد بدون اینکه اجازه ادامه حرف رو به جیمین بده گفت
تهیونگ:ساعت یازده اتاقم باش…ببینم بازم ازون ناله ها بلدی یا نه
و با یه پوزخند اتاقو ترک کرد
بالاخره
جیمین
به چیزی که میخاست رسید
لمس تهیونگ پس از دوماه!
.
پسرک تنها بود
هیچ کس نبود
هیچ چیز نبود
پسرک فقط خودش
خودش با خودش
پسرک نا امید بود. غمگین بود
تا اینکه اون اومد
نوازشش کرد بهش محبت هدیه کرد
در اغوشش گرفت
پسرک راضی بود
پسرک خوشحال بود دیگه نا امید نبود
همه این ها بود تا وقتی که اون یک چیز خاست
پسرک سردرگم شد
اما بعد از مدتی خواستش را براورده کرد
تیغها با خون پسرک یکی شدن
بدن پسرک نقش های با تیغ بودند
و بالاخره ان رز خونی شد!
.
.
End of this part(2)
Hope to enjoy
پ. ن:بابت غلط املایی ها همچنین تاخیر متاسفم داخل شهر نبودم
پارت بعدی 20ووت 10کامنت
Babi*™
Bloody rose.1563words
YOU ARE READING
-BLOODY ROSE ; Vkook AU(+18)
Fanfiction"تو گناه منی" 'توام گناه کاری' GENRE:scientification.horror.bdsm.smut.happyend COUPLE:vkook(main)sopemin.namjin *UNSPECIFIED TIME FOR UPDATING