chapter 6

214 41 5
                                    

برگشتم سمت جایی که اون بود ولی چیزی ندیدم...کجا رفت؟؟
ت: زین اون چیه دستت؟
ز: این...ت گفتی کی نه چی؟
ت: مهم نیست از من غلط املایی نگیر چی دستته؟
ز: تو بالکن بود میندازمش دور...
اون چیز کوفتیو انداختن دور ولی نفهمیدم هنوزم اون دقیقا کجا رفت؟؟

فردا بد پوشیدن لباس مناسب پایین رفتم و صبحانه خوردن و به طرف کتابخونه راه افتادم.
کتابو برداشتم.
همچنین درختان مانند چشماش...
همچنین درختان مانند موهاش...
وات ده فاک زین؟ چرا تمرکز نداری؟ انقد ندید بدیدی به چش و مو ی پسر گیر دادی...خاک تو سرت...
ولی توی دلم داشت چیزی سنگینی میکرد نمیتونستم بخونم !!
ی خودکار از ی ور میز برداشتم صفحه آخر کتاب ک خالی بودو باز کردم...
ی نقاشی ته کتاب باشه ک بد نمیشه؟! میشه ؟ طرف به آخرشم برسه کیف میکنه!! والا
خب من مثل داستانایی که میخونم چشامو نبستم و فقط بکشم .
فک کردم و کشیدم ولی درباره مدل چشم شاید بهش فکر نکردم اصلا فکر نکردم...!!!
خب تبریک میگم زین مالیک !تو یه ندید بدید کاملییی !10 دیقه پسررو دیدی خل شدی. چه برسه اگ میخواست ی شب بمونه .!!
ترجیح دادم بزنم بیرون .
دلم هوا میخواست...ینی انقد میشه ینفر ندید بدید باشه واقا؟
خب اون...چشماش خوشگل بود و بنظرم باحال بود .
من مثل اون ندیده بودم...اصا ب غیر خانواده و فامیلم آدم دیدم؟ اره دیدم آدمایی که برام تعیین کردن ببینم...

تعین کردن برای آدما تو بچگیشون چیز خوبیه و لازمه و باعث میشه خیلی چیزارو یاد بگیرن. ولی اگه بزرگم بشن همین حرفا ادامه پیدا بکنه چی؟ هموقدر ک ب دست میارن تو زندگیشون از دست هم میدن...سر خورده میشن و بیشتر تو عالم بچگیت میمونن و  یاد نمیگیرن چطور تصمیم بگیرن. یاد نمیگیرن چطور زندگی کنن!!
و این بازم از صفاتیه ک خانواده مالیک ب اسم صلاح ازش استفاده میکنن...

سلامممم چطور مطورین؟؟
ووت و کامنت پلیز
میدونم کمه ولییی
هر روز آپ میکنم دیگ نگران نباشین😁💚

میدونم زیاد نیستینن
ولی اگر خواستین درباره این نظر بدین که زندگی لیامم مثل زین بخشیشو نشونتون بدم یا ن بعدا؟
مرسی💚

#Eli

bule CastleWhere stories live. Discover now