kraken 《 By: Sarah.Styles ~ [ Z.S ] 》

Part 30

💥 قبل از هرچیزی بگم که این پارت اهنگ داره! اهنگ can't take my eyes off you  از Aiivawn ^^

..........

✨two weeks later...

دو هفته از اخرین باری که زین رو دیده بود میگذشت و حسابی دلتنگش شده بود. 3 روز بعد از رفتن زین شان باهاش تماس گرفت و بهش خبر داد که میتونه‌از اول هفته ی اینده تو شرکت مشغول شه. از این قضیه حسابی خوشحال بود. صبح میرفت و غروب حدود ساعت 5 به خونه بر میگشت. وسایلشو از روی میز جمع کرد ؛ از همکاراش خدافظی کرد و از شرکت خارج شد. نبود زین اون رو اذیت میکرد. بند بند وجودش زین وجودش زین و تقاضا میکرد. با بی حوصلگی در خونه رو باز کرد. همینکه وارد خونه شد چشمش به لویی افتاد.

"ماه رویت شد! یک وقت خبر نگیری، زنگ نزنی، پیشم نیایی که ببینی مردم، زندم. اصلا منو یادتون هست مستر استایلز؟"

"ببند دهنتو! مرتیکه بی خاصیت!"

هری به طرف لو حرکت کرد و اون رو بغل کرد. لو همونطور که تو بغل هری بود زیر کوشش زمزمه‌کرد:

"حیف که مادرت خونست و باید مراقب‌حرف زدنم باشم."

از هم جدا میشن و هزی پیش آنه میره و به اون سلام میکنه.

"سلام هری! امروز چطور بود؟"

"عاه هر روز مثل دیروز امروز مثل فردا!"

"اما تو از فردا خبر نداری هری! حتی از چند ثانیه ی بعد. شاید فردا بهترین اتفاق زندگیت بیوفته. الان هم برو دست و صورتتو بشور و لباس هاتو عوض کن."

"عااا باشه مامان."

بعد از عوض کردن لباس هاش روی یکی از مبل های پذیرایی ، روبه رو لویی لم داد.

"خب لوییس چخبر؟"

"نه دیگه من باید ازت این و میپرسیدم که نزدیک یک ماه هیج از من نمیگیری. منم اومدم اینجا که ببینم زنده ای یا نه."

"خب من سرم خیلی شلوغه ، هزار تا کار تو شرکت ریخته رو سرم و وقتی هم میام خونه مغزم پنچره."

"من که با بهونه هات اشنایی دارم ولی باشه."

لو از جاش بلند میشه، کت لی ابی رنگش رو تنش میکنه.

"کجا؟"

"من فقط‌اومدم بهت سر بزنم که ببینم حالت خوبه یا نه."

"اما من کلی باهات حرف دارم."

"عااا نگران نباش همرو از مامانت شنیدم."

"چی.. چیارو بهت گفت؟"

لو با یک لخند مرموز به سمت در حرکت کرد. در و باز کرد تو چارچوب اون وایستاد. لبخندش هر لحظه گنده تر میشد.

"خب... حرفای زیادی و ازش شنیدم اما ... بیخیال هری من باید برم. منتظر کارت دعوت عروسیت میمونم."