Halloween Angel

487 73 36
                                    

🔞Smut Warning🔞

یقه اش رو صاف کرد و نگاهی به خودش توی آینه انداخت، موهای بلوندش به بهترین نحو درست شده بودن و به خاطرش از جیمین ممنون بود.

لبخندی زد و چرخید سمت دوستش؛ روی تخت نشسته بود و با لبخند پررنگی سرش توی گوشیش بود. حدس زدن اینکه داره با دوست پسرش، مین یونگی، چت می کنه و منتظرشه تا بیاد دنبالش سخت نبود.

امشب برای همشون مهم بود؛ اولین شب هالووینی که کنار پارتنر جذاب و سکسی و شاید کیوتشون قرار بود شب رو صبح کنن.
بااینکه خودش و جونگکوک قرارشون توی جشن هالووین مدرسه بود اما به نظرشون خیلی هیجان داشت و حرکت کولی به نظر میومد.

نگاهی به ساعتش انداخت، هنوز به ساعت شروع مراسم مونده بود و از طرفی جونگکوک خبر نداده بود که آماده اس...
روی تخت کنار جیمین نشست و سرکی به گوشیش کشید.
باورش نمی شد یونگی خودشو شکل خوناشام کرده باشه؛ با دیدن عکسش که توی صفحه چتشون بود عقب کشید و گفت، "اوه پسر... اون... اون خودشو..."

جیمین چرخید سمتش و با اخمی غلیظ بهش خیره شد، در واقع با این حرکت پیش دستی کرد تا تهیونگ حرفشو ادامه نده. دوست نداشت دوست پسر کیوت و ساکتش که حالا پاش به این کارا باز شده مورد تمسخر بقیه قرار بگیره.
تهیونگ سکوت کرد و لبخند مستطیلی تحویل دوست عصبیش داد و با ترس زمزمه کرد، "خیلی جذاب شده... من... من که خیلی... خوشم اومد؟"
جیمین چشم غره ای رفت و با یونگی تماس گرفت.

تهیونگ گوشیش رو از روی میز کنار تخت برداشت و پیام هاشو چک کرد. هنوزم جونگکوک خبری نداده بود.
نچی کرد و شماره اش رو گرفت. تقریبا داشت از جواب گرفتن ناامید می شد که صدای جونگکوک اومد، "هوم؟"
صداش گرفته به نظر میومد، تهیونگ اخمی از سر دقت کرد و گفت، "کوک؟ کجایی؟"
پسر سرفه ای کرد و گفت، "خونه... تو برو ته من نمی تونم بیام"

در آنی چشم هاش گرد شد و از روی تخت بلند شد، تماس کوتاه جیمین تموم شده بود و رفتار تهیونگ رو دید و متعجب شد.

- یعنی چی نمیای؟ اتفاقی افتاده؟ صدات گرفته اس کوک
جونگکوک چشم هاشو تو حدقه چرخوند و ممنون بود که قرار نیست تهیونگ چهره اش رو ببینه، صداشو صاف کرد و گفت، " چیزی نشده. تو برو به مراسم... امیدوارم بهت خوش بگذره..."
اجازه نداد حتی دوست پسر نگران و ناراحتش عکس العملی نشون بده و قطع کرد.

تهیونگ با بهت به گوشی خیره شد، جیمین بهش نزدیک شد، دستشو روی شونه اش گذاشت و گفت، "چیشده؟ جونگو بود؟"
تهیونگ سر تکون داد و گفت، "نمی دونم چی شد؟ گفت نمی تونه بیاد!"

جیمین گوشه لبش رو جویید و با مکث و تردید گفت، "می خوای بری دم خونه اش؟"
سرشو بالا آورد و به جیمین نگاه کرد، می دونست اگه جونگکوک نخواد چیزی بگه به این راحتی ها متوجهش نمیشه و حتی اگر می رفت پیشش قرار نبود حتی در به روش باز بشه.
با شونه های افتاده از کنار جیمین گذشت و جلوی آینه ایستاد. دستمالی رو برداشت و داشت سمت صورتش می برد که جیمین با عجله بهش نزدیک شد و دستمال رو از دستش کشید و گفت، "هی چی کار می کنی؟ دو ساعت برای اینا زحمت کشیدم"
لب هاش آویزون بود و حالش گرفته، با ناراحتی زمزمه کرد، "من نمیرم مراسم..."
جیمین اخم تصنعی کرد و به سمت در اتاق هلش داد و گفت، "میری اتفاقا... بقیه بچه ها هستن و تو تنها نمی مونی!"
به زحمت سرجاش ایستاد و گفت، "من بدون جونگکوک نمیرمممم"
جیمین بار دیگه هلش داد و فریاد کشید، "میرییی..."
بعد از کلی کلنجار بالاخره جیمین موفق شد تهیونگ رو از خونه خارج کنه. از اونجایی که یونگی اومده دنبالش، ازش خواست تهیونگ رو به مدرسه برسونن...

Halloween Angel [Oneshot~Taekook]Where stories live. Discover now