_ تو اون نیستی!
با آرامش خاصی گفت و در ادامه با فریاد باعث لرزش شیشه ها شد.
اونی که امشب میخواستم مارکش کنم کجاسسست؟؟
🍀 عنوان: #اون_یه_افسانه_ست 🦊
#Completed
👬 کاپل: چانبک، سکای
👀 ژانر: فانتزی، رمنس، کمدی، اسمات
✒ نویسنده: تـــدی 🐻
سلام به همه، قبل از خوندن دو شاتی لطفا مطلب پایین رو خوب مطالعه کنید.. چون قرار به یه افسانه ی جدید که بیشترتون تو سریال و فیلم ها در موردش شنیدید بپردازیم.
"کیتسونه" به روباه های ژاپنی که بطور کل تو افسانه های ژاپن جایگاه خاصی دارن گفته میشه.. دقیقا مثل گرگینه ها که بیشتر مواقع داستاناشون رو بصورت امگاروس تو فیکا خوندید.. کیتسونه هم یه موجود تخیلی با قدرتای خاصه، مونث و مذکر هم فرقی نداره و به دو دسته خوب و بد تقسیم میشن... امیدوارم از خوندش لذت ببرید ^^
_________________________________
آرزو میکنم پاییز آغاز روزهایی باشد که آرزویش را داری
• • • • • • •
تقدیم به دخترک سبز تولدت مبارک گرین عزیزم
________________________________
با افتادن جسم سنگینی روی بدنش.. با پهلو روی تخت افتاد و با عجز خیره به در شد، دری که تنها امید رهایش از اون اتاق بود.. هیچ راه فراری نداشت، شاید از اول هم اشتباه کرده بود که پا تو همچین مکانی گذاشته بود.
《 فلش بک 》
چند روزی میشد که متوجه شده بود، برادر کوچیکترش به باری که نباید حتی بطور اتفاقی هم وارد محیطش میشد رفته و انگار این رفت و آمدهاش زیادی مشکوک بود.. و وقتی آخرین بار برای انجام کاری که بکهیون هم ازش بی خبر بود به اون بار شوم رفت.. بطور ناگهانی بعد از اون روز، تمام تماسهای بک بدون پاسخ موند و این دلیلی شد تا برای پیدا کردن برادری که همیشه باعث دردسرش بود.. به بار عجیب و مخوفی که حتی تو تصوراتش هم از چند متریش رد نمیشد بره..
با این که گی بود و تقریبا تمام گی بارهای سئول رو امتحان کرده بود تا به عشق حقیقی برسه اما هیچ وقت جراتش رو نداشت که پا تو اون گی بار بذاره و حالا به لطف برادر عزیزش این کار رو هم کرد و انگار اون شب قرار نبود به همین سادگی سحر شه.. چون بردار گرامیش بقدری تو اون بار لعنتی گند بالا آورده بود که وقتی رئیس بار فهمید پسرک ریزه برادر همون شارلاتانیه که یکی از برده هاش رو از بار فراری داده.. به افرادش دستور داد تا بکهیون رو به اتاق مخصوص ببرن..
