طلوعِ چشمانش_31

1.3K 217 429
                                    

~نشویل 12 جوئن کشور آمریکا
[بک استیج اتمام کنسرت-ساعت 22:58 PM]

در خیالم خانه ای از تمام خوشبختی ها ساختم که فقط تو و من در آن بودیم و بعد درش را قفل کردم اما عاقبت ترس به جانم راه پیدا کرد و قفل درهم شکست..

لیوان رو از آب پر کردم و دسته گل کوچکی که توی دستم بود رو داخلش قرار دادم.با لمس گلبرگ پر تراوت لبخند زدم.

آخر کنسرت وقتی از بین دو طرف جمعیت میگذشتیم و تشکر میکردیم یکی از دختربچه ها گل رو بهم داد.اول فکر کردم برای هری گرفته اما وقتی با صدای شیرینش گفت برای منه صورت خوشگلشو بوسیدم ازش تشکر کردم.

راهروی طولانی رو میگذروندم و به بچه های تیم وقت بخیر میگفتم.جلوی در اتاق هری ایستادم.خواستم در بزنم اما باز بود و هری پشت به من با تلفن حرف میزد.

"گوشی رو به اون لمبرت زالو بده..بهش بگو ببینمش بفاک رفته!"
صداش با زور همراه بود.کنجکاو شدم نزدیکتر رفتم.

"نمیدونم آخه چه مشکلی با خشتک من داره هر سری تنگ ترش میکنه ترکیدم میفهمی؟دیگه هیچی برام نمونده.."

فشار لبهام بهم چاره ساز نبود و صدای خندم پقی از بین دهنم بیرون پرید بنابراین هری شنید و برگشت.سگرمه‌هاش توی رفته بود ولی من نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم.تماس رو قطع کرد و موبایل رو سمت مبل انداخت.

"ترکیدن من خنده داره دختر؟"
دست به کمر شد انگار روی مود خوبی نبود.

"نه من فقط.."

"اخ دیگه نمیتونم باید درش بیارم"

بی اعتنا وسط حرفم پرید و بدون اهمیت به حضور من زیپ شلوار آبی رنگشو باز کرد و تا روی زانوهاش پایین کشید..

از حرکتش غافلگیر شدم و باکسر قرمزشو که دیدم چشمام گشادتر شد.من میگم این پسر دوست داره جلب توجه کنه اما هیچکس باورش نمیشه!..البته کمی هم بهش حق میدادم شلوارش برای رون ها و قسمت کشاله هاش تنگ بود و سر اجرا مدام پارچه ی خشتکش رو‌ تکون میداد چون بین خوندن پرش میکرد براش سخت بود و اذیت میشد.

هری یکم چرخید و زیرلب به لمبرت فحش میداد در حالی که من فقط زیر زیرکی میخندیدم.گفتم اگر چیزی میخواد کمکش کنم اما گفت لازم نیست.

"من پسرمو اینطوری تربیت نکردم که جلوی یه دختر با شلوار نصفه تا زانو باشه!"
خندم قطع شد و سرمو چرخوندم تا ببینم کیه.

"مامان شما اینجا.."

به هر زحمت بود با قدم های ریز و پنگوئن مانندش رفت و خودشو پشت رخت آویز لباس ها قایم کرد.آنه بهش خندید و بعد نگاه عذرخواهانه‌ش سمت من برگشت.پشت سرش جما و یک پسر ناشناس بود.من اول بهشون سلام دادم و صورتم از دیدن اونا باز شده بود.

Dreamers Tour (HARRY STYLES)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ