●⊙Part 1⊙●

3.9K 544 49
                                    

به خوبی می تونست نگاه های متعجب و حیرت زده اطرافیان رو حس کنه. کولشو روی دوشش مرتب کرد و در حالیکه داشت بابل جامش رو تا جاییکه می تونست باد می کرد، آیینه جیبیش رو در آورد و سر و وضعش و توش چک کرد. سری از روی رضایت تکون داد و با خودش گفت:
امروز دیگه دلشو بدست میارم! فایتینگ ته هیونگ!!
و یه بار دیگه شروع کرد به جویدن آدامسش.
با غرور و اعتماد به سقف همیشگیش که از نگاهاش گرفته تا راه رفتنش کاملا مشهود بود پاشو تو کلاسی گذاشت که ازش متنفر بود و هیچوقت فکرش رو هم نمی کرد کارش به جایی برسه که بخواد دو ساعت این کلاس و دبیر مضخرفش رو تحمل کنه!!
با ورودش همه سرا برگشت سمتش و همه نگاها زوم اون شد!
دخترا با حسرت به پسر سرد و خوش قیافه و جذاب روبروشون و پسرا با حسادت و البته بعضی ها با تحسین بهش نگاه می کردن!!
اون این نگاها رو دوست داشت!! نگاهایی که نشون می داد اون برتره!!
اما حاظر بود همه اونهارو به یک گوشه چشم پسر مورد علاقش بفروشه!
همه می دونستن اون برای رابطه، از پسرا خوشش میاد و این یه دلیل قانع کننده برای حسرت دخترا بود.
ته هیونگ به صندلی خالی که کنار صندلی اون پسر بود نیم نگاهی انداخت و کوله اش را روی آن پرت کرد. همین که سر جاش نشست،
جانگوک وارد کلاس شد.
جون جانگوک پسر دیگه ای که تو کل دبیرستان معروف بود و دختری وجود نداشت که دیوونش نباشه. اما خوشگل بودن تنها دلیل شناخته شدنش نبود، همه اونو به عنوان دوست پسر ته هیونگ میشناختن! همه می دونستن ته هیونگ همجنس گراست و بارها و بارها اون دو تا رو در حالیکه خیلی راحت با هم رفتار می کردن دیده بودن حتی یکی دو بار جلو دیگران همو بوسیده بودن!
گرچه که ته هیونگ آوازه خوش نامی نداشت، ولی جانگوک جز بچه های مودب و درسخون مدرسه بود و به هیچ کس آسیبی نمی رسوند.
با ورود جانگوک تقریبا همه نگاهشون رو از ته هیونگ برداشتن و سرشون به کار خودشون گرم شد!
جانگوک با چشمایی که از رو تحیر حالا درشت تر از هر موقعی بود به ته هیونگی که روی صندلی لم داده بود و آدامس می جویید نگاه کرد.
چی باعث شده بود کیم ته هیونگی که هم معلم ها ازش بدشون می اومد و هم اون از معلما متنفر بود بیاد و واسه دو ساعت یکیشون رو تحمل کنه؟!؟!
اون همیشه از درس و کلاس بیزار بود. در واقع اگه پول و پارتی پدرش نبود سال ها قبل اخراج میشد!!
در ظاهر بیخیال بود ولی در باطن آشفته!
قلبش تند تر از هرزمانی میتپید! فقط و فقط به خاطر پسر مو قرمز کنارش که سرش تو کتاب تستش بود و داشت سخخخخخت درس می خوند!
نه! اینطوری نمیشد! اگه به همین منوال ادامه می داد بازم مث همیشه هیچ نتیجه ای آیدش نمیشد غیر از حسرت و پشیمونی!
آخرین باری که با جانگوک به بار مورد علاقش رفته بودن رو یادش اومد. اون شب طبق گفته های جانگوک حسابی مست کرده بود!
ته هیونگ جانگوک رو به یکی از اتاق های بار برد. تا اینجای کار چیز چندان غیر منتظره ای اتفاق نیفتاد ولی وقتی ته هیونگ تو مستیش جانگوک رو به اسم پسر دیگه ای صدا زد، کنجکاوی تو ذهن جانگوک لونه کرد تا بدونه اون پسر کیه!
وقتی بعد ها این قضیه رو برای ته هیونگ تعریف کرد تا درباره اون پسری که حین رابطه همش فکر می کرد با اونه چیزی دستگیرش بشه ته هیونگ فهمید که دیگه دلش دست خودش نیست و دور از چشم اون خودش رو به کس دیگه ای باخته!!
کسی که هیچ سنخیتی با اون نداشت.
کیم ته هیونگی که آوازه زورگویی ها و کتک کاری ها و شر بودنش به علاوه همجنس گرا بودنش کل دبیرستان رو برداشته بود کجا و جانگ هوسوکی که آروم و سربزیر اما درسخون و پر تلاش بود و دانش آموز مورد علاقه همه دبیرا کجا!!!
دقیقا دلش رو به نقطه مقابلش باخته بود!
هیچ دلیلی وجود نداشت کسی مث هوسوک عاشق کسی مث ته هیونگ بشه ولی برعکسش اتفاق افتاده بود!!
با ورود دبیر به کلاس بالاخره هوسوک سرش رو از تو کتابش برداشت و به احترام دبیر در جاش ایستاد. این کار همه دانش آموزا بود البته به استثنای ته هیونگ!
هوسوک به پسری که راااحت روی صندلیش لم داده بود نگاه کرد.
ته هیونگ از فرصتی که هر صد سال یکبار پیش می اومد استفاده کرد و برگشت سمت هوسوک و لبخند مستطیل شکل و کمیابی روی لب های سرخش نشوند و چشمکی زد و دستش رو به سمت هوسوک دراز کرد:
سلام! من کیم ته هیونگ عم! می تونی ته ته صدام کنی!

apposite spots ♥Vhope♥Where stories live. Discover now