اون روز صبح با وجود بارون زیادی که خیلی هم بی موقع بود کنسل کننده تر به نظر می رسید.
هوسوک نه حوصله ی انجام تمرین های رقصش رو داشت و نه میتونست بره بیرون.
نگاهی به بیبی بوی خرگوش مانندش کرد که محو بازی مسخره ی کامپیوتریش بود.
حسابی حرصش گرفت.
چطور جرعت میکرد اینجوری خوش بگذرونه وقتی هوبی از بیحوصلگی نمیدونست چیکار کنه؟؟!
با قدم های محکم به طرف جونگ کوک رفت.
کامپیوتر رو خاموش کرد که فریاد کوک به هوا رفت: یاااااا جای حساسش بووود.... واسه چی اینجوری میکنی؟؟؟
بعد خواست هوسوک رو کنار بزنه تا دوباره روشنش کنه که هوبی تهدید آمیز نگاهش کرد: فقط جرعت داری روشنش کن.
خب این روی هوسوک اصلا شوخی بردار نبود. آخرین باری که به تهدیداش توجه نکرد تا یه هفته نمیتونست درست راه بره.
هوپ با لب های آویزون رو به روش نشست: من حوصلم سررفته.
و لگدی به پای کوکی زد: پاشو یه کاری کن.
کوک با چهره ی پوکری به ددی بی حوصلش خیره شد: میگی چیکار کنم؟؟ واست عربی برقصم؟!
چشمای هوبی برق زد: چه فکر خوبی!
جونگ کوک : حتی شوخیشم قشنگ نیست هوپ.
اما دیگه این حرفا فایده ای نداشت چون هوسوک آهنگ تند عربی رو پلی کرده بود.
با ذوق و خنده دست زد: زود باش بیبی بانی نشون بده چه کارایی بلدی.
جونگو دنبال یه دیوار میگشت تا سرش رو محکم بهش بکوبه.
به خودش و زبون احمقش لعنت فرستاد واسه اون چرت و پرتی که گفته بود.
نگاه هوسوک کم کم داشت جدی میشد و دوباره بوی تهدید به خودش میگرفت.
پس از جاش بلند شد و سعی کرد خودشو هماهنگ با آهنگ تکون بده.
ولی نمیدونست ددی شیطونش داره یواشکی ازش فیلم میگیره.
هوسوک که از بس خندیده بود حس میکرد دل و رودش داره بالا میاد دستشو رو دلش گذاشت و بلند تر خندید.
هوسوک: یالا پسر اون بوتی فوق العاده رو بیشتر تکون بده.
دود از کله ی جونگو بلند میشد.
وقتی آهنگ تموم شد. هوسوک از جاش پرید و بوسه ای سطحی رو لب های کوکی گذاشت: عالی بود بیبی؛ من دیگه برم به تمرین هام برسم.
جونگ کوک خودشو رو کاناپه ی شکلاتی رنگ رها کرد.
اون عاشق همین دیوونه بازی های هوسوک بود.
با وجود اون هیچ وقت زندگیش یکنواخت نمیشد.
تو همین فکرها بود که گوشیش زنگ خورد.
نامجون هیونگ بود.
به محض وصل کردن تماس صدای پر از خنده ی نامجون تو گوشی پیچید: پسر نگفته بودی انقدر قشنگ عربی میرقصی. ما بی صبرانه منتظریم که یه اجرای زنده ازت ببینیم.
کوک کاملا گیج شده بود.
نامجون از کجا فهميده بود عربی رقصیده؟؟ اونم به این سرعت!!
بی خدافظی گوشی رو قطع کرد و وارد گروه چتش با هیونگاش شد.
با دیدن فیلمی که هوپ توی گروه گذاشته بود و تعریف هایی که بقیه ازش کرده بودن با صدای بلند باعث و بانی این فاجعه رو صدا زد: هوووووسوووووووکککک!!!!
و هوسوک با لبخندی موذیانه تو سالن رقص انتظار بانی خشمگینش رو میکشید.
__________________________________*درخواستی*
حالتون چطوره جینگولا؟ ^^
به نظر منم جونگ کوک اگه عربي برقصه خیلی جذاب میشه :))))
وان شات بعدی از چه کاپلی باشه؟؟
YOU ARE READING
BTS Fun
Short Storyتوییت و وانشات فلافی و فان و اسمات از هفت تن بنگتن با ما خشتک بپارانید درخواستی هم پذیرفته میشه جینگولا