"Chapter 7"

760 124 43
                                    

[من فقط یکم خسته شدم بودم و نیاز داشتم یه گوشه استراحت کنم بدون این که هر لحظه یه نفر از کنارم رد بشه و نگاهی بهم بندازه]
ما این پارت شاهد ورود جنجالی زینی خواهیم بود پس با انرژی بخونین خیلی پارتش حساسه و صحنه های پر از خشونتی رو داره.
صحنه های انتقام لیام از یاسر.
یوهاهاهاهاها

***************************************************
لیام پاشو کوبوند روی ترمز و ماشین جگوار مشکیش تقریبا میشد گفت که پرت شد.

لیام و برد به سرعت از ماشین پیاده شدند از در ورودی بیمارستان وارد شدند .
برد امروز کلاساشو پیچونده بودو به اصرار لیام باهاش اومده بود از اونجایی که اون چند باری کوردن رو دیده و اگر اون همون جیمزی باشه که لیام دنبالش میگرده پس برد شاید بتونه کمکش کنه.
با دیدن چندتا پرستار پشت میز رسپشن خودشونو رسوند به اونجا.

لیام_عذر میخوام خانوم...

دوتا زنی که گوشاشونو به تلفنی که پرستار دیگری داشت باهاش حرف میزد چسبونده بودنو ریز میخندیدن و به مکالمه لاون زن و نامزدش یا شایدم دوست پسرش گوش میدادن.

لیام_میشه ببینید اقای کوردن تو کدوم اتاقن؟؟

یکی از اون زنای فالگوش دستشو به معنای ساکت شو برای لیام تکون داد.

اما برد هیچوقت صبر لیام رو نداشته.پس سیم تلفنو کشید و گوشی رو از زیر دست اون زن آزاد کرد.وگوشی رو قطع کرد.

اون سه زن با بهت به برد و لیام خیره شده بودن و حتی پلک هم نمیزدند اون زنی که داشت با تلفن وراجی میکرد بیشعوری زیر لب نثار اون دوتا کرد از پشت میز خارج شد.

اون پرستاری که روی پلاکش اسم لارا خودنمایی میکرد با عشوه پشت کامپیوتر نشست و برای لیام و یرد و بیشتر لیام پشت چشمی نازک کرد.

با ارامش با کامپیوتر کار میکرد.

پرستار_ تبریک میگم شما صاحب  بچه شدید.

برد دستاشو کوبید بهم و با ذوق اشکاری پرسید

برد_بچه چیه؟

پرستار خندید وگفت
پرستار_سه قلون ان دوتا پسر و یه دختر.

لیام تا اون لحظه با خنده ای که سعی در پوشوندنشش داشت و از فرط خنده کبود شده بود لباشو گاز میگرفت و به دوست احمقش خیره شده بود.

برد_خب کجان؟

پرستار_بچه ها؟

برد_نه منظورم خبرنگارهاست این باید یه سوژه خبری خوب باشه این خوراک رسانه هاس  یه مرد سه قلو زایید.

پرستار گیج بهش نگاه کرد.

برد کلافه موهاشو بهم ریخت

برد_خانوم ما گفتیم اقای جیمز کوردن رو برامون سرچ کنین.

پرستار از اینکه مسخره شده بود ایششی زیر لب گفت و دوباره مشغول کارش شد.

بعد از گذشت دو دقیقه

برد_خانوم لطف کنین اتاق سرد خونه رو نشونمون بدین.

پرستار دوباره گیج بهش نگاه کرد وایندفعه لیام گیج هم بهش اضافه شده بود.

برد_اینطور که شما لفتش میدید دیدار ما به قیامت موکول شد.

لیام و پرستار هردو بعد از حرف برد زدن زیر خنده و اینبار پرستار با سرعت بیشتری مشغول کارش شد.

پرستار_ طبقه دوم دست راست بخش مراقبت های داخلی اتاق 356

لیام تشکری کرد وهمراه برد به سمت اتاق حرکت کردند.

با پیدا کردن اتاق 356 درزدند بعد از نشنیدن صدایی در رو باز کردند.

اول لیام وارد اتاق شد.

لیام_عذر میخوام آقای کوردن؟؟

مرد میانسالی که روی تخت دراز کشیده بود و تلوزیون تماشا میکرد سری تکون داد.

لیام و برد به تخت نزدیک شدند.

لیام روی کاناپه چرمی نزدیک تخت نشست و شروع کرد.

لیام_میدونم بد موقع ست که مزاحمتون شدم ولی یه کار مهم دارم.

کوردن دوباره سرشو تکون داد.

لیام_من پسر جف پینم شما اونو میشناسید؟؟؟

بعد از شنیدن این جمله آب دهن جیمز به سرعت پرید تو دهنش و به سرفه بدی افتاد.چ


لیام کمکش کرد تا بشینه و پشتشو ماساژ داد تا حالش بهتر بشه تو این فاصله برد هم یه لیوان آب براش آورد.

برد_مگه تو نگفتی اون نمیتونه صحبت کنه پس ..

جیمز_من میتونم صحبت کنم.

لیام با دهن باز به جیمز نگاه کرد. توانایی تکلمشو به کلی از دست داده بود.

جیمز_جف...اون مرد مرده مگه نه؟؟تو پسرشی درسته؟؟ من 4 روز پیش بود که از مرگ پدرت با خبر شدم و حقیقتا قلبم به درد اومد.ولی من میخواستم انتقام جف رو بگیرم.

لیام_از کی؟؟پدرم اسم اونیو که زندگی شو خراب کرده بود نمگفت انگار از یه چیزی واهمه داشت.

جیمز_خب حقم داشت.کی رو میشناسی که با شنیدن اسم یاسر مالیک تنش به رعشه نیوفته؟؟

لیام_اون کیه؟یاسـ..ر همونی که زندگیمونو تبدیل به جهنم کرد؟؟؟

جیمز_اره...مادرت و یاسر هم دانشگاهی بودن..یه روزکه مادرت توسط چند نفر مورد ازار قرار میگیره یاسر اونو نجات میده و بعدش میبینه مادرت همون دختری که عاشقش بوده.مادرت و خانوادش پولدار بودن ولی یاسر یه بچه خیابونی بود که به خاطر شهریه دانشگاهش حتی حاضر بود تو آشغالدونی کار کنه.وقتی کارن به خانوادش میگه که میخواد با یاسر ازدواج کنه اونا مخالفت میکنن و کارن رو تهدید میکنن حتی یه روز پدر کارن میره پیش یاسر و کتکش میزنه و کارن رو با جون یاسر تهدید میکنه. کارن هم به ناچار با پدرتون ازدواج میکنه جف عاشق مادرتون بود.یاسرم بعد از اون ماجرا کینه به دل میگیره و حاضر میشه از هر راهی که شده پولدار بشه اون با تریشا یعنی همسرش اشنا میشه که پدرش یه سازمان داشته و از همون اول میشه مدیر یکی از بخش های اونجا و بعد از مرگ پدر تریشا اون سازمان به دامادش یعنی یاسر میرسه.

لیام_کدوم ساز..مان؟؟

جیمز_یاسر صاحب منفور ترین و ترسناک ترین سازمان تو جهان بشریته.اونا نوجوونا و جوونایی که میخوان از کشور قاچاقی برن رو میبرن تو سازمانشون بعد بیهوششون میکنن و بین اعضای بدنشون مواد مخدر بیماری زا و هزارجور کوفت وزهرمار دیگه جا ساز میکنن بهدشم تنشون لباسهایی شبیه گوسفند میکنن و از مرز ردشون میکنن وقتی رسیدن اونور آب همشونو قتل عام میکنن و بدناشونو چال میکنن.واگر کسی این بین از دستوراتشون سرپیچی کنه توسط پیرای خرفت سازمان بهش تجاوز میشه و باید بگم این یه تجاوز معمولی نیست یعنی وقتی کارشون تموم میشه تو یه جنازه تیکه تیکه شده از اون نوجوونا پیدا میکنی.

لیام با بهت بهش نگاه میکرد و ناخوداگاه احساس کرد میلرزه.به برد نگاه کرد که با عصبانیت رو پارکت ها ضرب گرفته بود.

لیام_واقـ..عا؟؟

جیمز_تازه این نصفشه..وقتی افراد سازمان خیانت میکنن ..اونو جلوی خانوادشون لخت سر و تو آویون میکنن...اعضای بدنشو میبرن... یعنی اعضایی که باعث نشن اون شخص بمیره بعد همشونو میریزن تو یه قابلمه و یه جور سوپ رقت انگیز درست میکنن و به خورد خانواده اون شخص میدن..واگر مقاومت نشون بدن...همشونو دستمالی میکنن...مخصوصا اگر یه بچه کوچیک اونجا باشه...من یه بار این صحنه رو تو یکی از ماموریت هام دیدم باورم نمیشد یکی از کفتارهای پیر یه دختر بچه 5 ساله رو جلوی چشمای اشکی پدرش گرفته بود و به زور...

جیمز به اینجا که رسید سرشو بین دستاش گرفت و چشماشو فشار داد.اشکاش روی گونه هاش جاری شده بودند اون هنوزم از اینکه اون روز نتونست اون دختر رو نجات بده عذاب وجدان داشت و هرشب کابوس میدید.

برد دستشو مشت کرده بود.

برد_میشه بپرسم چرا تا حالا این سگ صفتو تکشتین؟؟

برد تمام حرفاشو از بین دندونای بهم کلید شدش گفت در حالی که صورتش از عصبانیت قرمز شده بود.

جیمز_فکر میکردی من نمیخواستم؟؟تو همین نقشه اخری اگر یکی بهمون خیانت نمیکرد و لو نمیرفتیم الان من روی تخت بیمارستان نبودم و اون عوضی خوراک سگا شده بود.

لیام_هرچی رو که لازم بود شنیدم ادرس خونه اون سگ رو بهم بده.



************************************************************
شب انتقام

هری_لی خواهش میکنم بزار باهات بیام خطرناکه منو پسرا هم باهات میایم.

لیام_هری من دوماه فاکی رو این نقشه کار نکردم که تو و اون چهارتا کله پوک همه چی رو خراب کنین. در ضمن افراد جیمز هم هستن. من میخوام خودم تنهایی کار یاسر رو یه سره کنم. این انتقام سهم منه.



دو ساعت بعد زمانی که لیام تو ون مشکی جیمز نشسته بود و داشت با یکی از افسر ها نقشه هارو چک میکرد.

زک_تو باید از غرب ساختمون وارد بشی ساختمون اصلی خالی از هر نگهبانیه نگهبان های تو حیاط هم مشکلی برای تو وجود نمیارن.پشت ساختمون یه دریچه کوچیکه که میتونی ازش رد بشی.میتونی از طریق راه فاضلاب وارد بشی اون یکی دریچه فاضلاب تو حیاط پشتی که اونجا هم امنه.
تنها کاری که باید بکنی اینه که رمز در یاسر رو بزنی که اثر انگشتشو.با این مایع ابی رنگی که جیمز بهت میده میتونی اون اثر انگشتو از رو صفحه ال ای دی که مخصوص ورود رمزه ورداری ولی باید با دستکش اینکار رو انجام بدی.
ما طبق خواسته تو تو دوتا کوچه عقب تریم و هروقت به کمکون نیاز داشتی لازمه بگی "همین حالا" ما از تو گوشی که رو پیراهنت وصله میشنویم و به کمکت میایم.
خب مشکلی نیست؟؟

لیام_فقط بگین چطور باید ازتون تشکر کنم؟؟

جیمز_بهترین راه برای تشکر کشتن اون عوضیه.

زک دستشو اورد جلو

زک_بیاین این یاسر عوضی رو بکشیم.

لیام و جیمز هم دستشونو گذاشتن رو دست زک و جمله زک رو تکرار کردن.


**********************************************
الان لیام وارد خونه شده البته بعد از اینکه راضی شد پاشو تو اون لجنزار بزاره. قبل از اینکه وارد خونه بشه بار دیگه جای اسلحه و وسایلش رو چک کرد.

وارد خونه شد و به در بسته اتاق یاسر رسید.

تیوب مایع رو از تو جیبش در اورد رو  تبلت وصل شده به دیوار ریخت.مقداری از مایع رو اثر انشت سایر جذب شد و مثل یه تیکه لاستیک در اومد. لیام با دستکش اون تیکه پلاستیکی رو ورداشت و روی جای رمز گذاشت.

_وارد شوید جناب مالیک.

این صدایی بود که از تلت شنیده شد.
لیام به دستگیره فشار آرومی وارد کرد و وارد اتاق شد.

یاسر رو روی تختش پیدا کرد درحالی که کارن تو بغلش بود. جیمیز عکس اونو نشونش داده بود.
بالای سرش رفت و با انزجار  و صورتی جمع شده به قیافه کارن خیره شد و کلمه هرزه رو بی صدا لب زد.

یکی از دستمال هایی رو که با ماده بیهوشی آغشته کرده بود روی دهن کارن و دیگری رو دهن یاسر گذاشت و دوتاشون بعد از تقلا کردن بیهوش شدن.

دستو پاهاشونو با طناب محکم بست و گوشه اتاق پرتشون کرد.

طبق گفته جیمز 5 نفر دیگه هم تو این خونه ساکنن. دنیا مالیک و زین مالیک بچه های یاسر و تریشا مالیک همسرش.

اون به نوبه تریشا و دنیا رو بیهوش کرد و اوناروهم با طناب بست و کنار کارن و یاسر انداخت.

به اخرین اتاقی که تو راهرو بود نزددیک شد. و دستگیرش رو به آرومی باز کرد.

پسر ریز جثه ای رو بین ملافه های روی تخت پیدا کرد در حالی که تو خودش جمع شده بود.

سرشو چرخوند و به دیوار سمت چپش که پر از ریسه های نوری چراغی بود دوخت اون ریسه ها بین یه عکس و یه نوشته زیرش قاب شده بودند.

لیام نزدیکتر رفت و به عکس با دقت خیره شد.

اون عکس بچگی خودش بود...اون پسر کنارش هم زینی بود؟؟

نوشته زیر عکس شامل این نوشته بود.

تنها دوست من که از او فقط همین یه عکس را دارم مادرم میگفت اسمش لیام بود و من دوست دارم لیومی صدایش کنم.

لیام با بهت به عکس و نوشته خیره شد و بهد از چند دقیقه سرش رو به سمت پسری که رو تختش مچاله شده بود چرخوند.

لیام_زینی

زمزمه کرد و نگاهش خیره به تدی بر قهوا ای شد که رو پا تختی کنار تخت بود.

اون تدی بر خودش نبود که لیام روز اخر به زین داده بودش تا گریه نکنه؟؟

بالا سر پسرک رفت بهش نگاه کرد.

اون فقط زیادی...خوشگل شده بود.


همین که خواست دستشو برای نوازش جلو بکشه یادش اومد برای چه کاری اونجا اومده.

[لیام احمق اگر این پسر به ظاهر مظلومم تو سازمان باباش مشغول به کار باشه چی؟؟
هرچی نباشه خون اون خوک تو بدن این پسر جریان داره.]
لیام با خودش فکر میکرد و دراخر پوزخندی زد اره اونم یکی عینه پدرش.
درسته اونم همینقدر عوضیه.

لیام اونم بیهوش کرد و نفهمید چه مرگش شده که چرا دست و پای اونو نبست.

شاید چون میترسید مچ دست های ظریفش آسیب ببینن؟؟

اه بسته لیام تو از کی تا حالا انقدر دراماتیک رفتار میکنی.


لیام سری تکون داد و وارد اتاق شد و هر سری یکی از اونارو میاورد بیرون همه اونا رو بجز یاسر گذاشت رو فضای پشت نرده های طبقه بالا تا از بالا شاهد ماجرا باشن.

یاسر با خودش از روی پله ها میکشید و درد کمرش توجه نمیکرد اون امشب قرار بود خیلی درد بکشه.
چندتا پله اخر رو یاسر رو با پاهاش هل داد و اون غلت زنان افتاد از پله ها پایین افتاد.

کارن اولین کسی بود که اثر داروی بیهوشیش از بین رفت یعنی خود لیام از عمد مقدار کمتری از اون دارو براش ریخت. لیام پله هارو طی کرد تا بهش برسه.

کارن به خاطر اشعه های نور که به سمت چشماش نشونه گرفته شده بود چشماشو محکم رو هم فشار میداد.
با فشاری که به پهلوش وارد شد آخی گفت و چشماش رو باز کرد.

کارن_تو کی؟؟

وقتی نفهمید شخص مقابلش کیه پرسید.

لیام_اوه تو واقعا پسرتو نمیشناسی؟/

کارن  ترسیده لب زد

کارن_لیام؟؟

لیام لگدی به پهلوی کارن زد که داد کارن به هوا رفت

لیام_اسم منو به اون زبون کثیفت نیار عوضی.

لیام نفهیمد کی اشکاش فرو ریختن.روی زانوهاش نشست.

لیام_فقط بگو چطور تونسی به خودت فکر کنی ومنو روث رو که محتاج مادر بودیم رو رها کنی ها؟؟

کارن میخواست لب باز کنه ولی لیام دستشو فشار داد رو دهنش و شروع کرد به باز کردن دست و پاش

لیام سرپا استاد و به اون موجود ترسیده نگاه کرد

لیام_برو..دارم ولت میکنم چون نمیخوام واسه اون 3 سالی که بزرگم کردی و اون نه ماهی که تو شکمت بودم دینی به گردنم باشه.حالام گورتو گم کن تا پشیمون نشدم.

کارن ترسیده سرپا استاد و به لیام خیره شد.

کارن_دوست دارم پسرم بهد از او ب سرعت حواست خارج بشه.

لیام_از راه فاضلاب میری فهمییدی؟؟

کارن سرشو تکون داد با همئن لباس های رقت انگیز بازش از دید راس لیام خارج شد.

لیام دستای تریشا و دنیارو به نرده ها بست .

همینطور دستای یاسر رو هم به ستون باریک پشت سش بست و طناب پاهاشو باز.

بالا سر یاسر وایستاد رو پاشو روی شکمش فشار داد

لیام_دیدی خوک کثیف دیدی اون هرزه بهت هیچ اهمیتی نداد و رفت؟امشب قراره خانوادت شاهد یه نمایش خیلی خیلی قشنگ و مهیج باشن.

به ترتیب زینو دنیا و تریشا و بعد از اون یاسر بعد از گذشت تقریبا ده دقیقه چشماشونو باز کردن.

لیام کف دستاشو بهم کوبید.

دنیا_هی وحشی تو کی؟؟چرا مارو بستی؟؟چی میخوای؟

لیام پوزخندی نثار دنیا کرد.

لیام_هی پیشی کوچولو چنگوا ننداز بهتره با کسی که جون بی ارزشت تو دستاشه درست حرف بزنی.

لیام به سمت زین رفت و نشست کنارش.

زین سرشو چرخوند و دستاش بی هدف هوا رو لمس میکردن.

لیام_شت تو کوری؟؟

دنیا_کور جد و ابادته قوزمیت.

لیام_اسلحشو بیرون کشید و سرشو سمت اون دختره سرکش گرفت بهتره دهنتو ببندی وگرنه یه گلوله حروم مغز پوکت میکنم.

تریشا هین بلندی کشید.

لیام_هی تو پسرت کوره؟؟
لیام سوالشو رو به تریشا پرسید.

تریشا تند تند سرشو تکون داد
تریشا_نه فقط گاهی اوقات که از خواب بیدار میشه تا دو ساعت دیدش کاملا تاره.

لیام اوهومی زیر لب گفت و سرشو نزدیک زین برد

لیام_بهتر چون فکر نمیکنم این کیتن لوس تحمل دیدن درد کشیدن پدرشو داشته باشه.

یاسر که انگار تازه به خودش اومده باشه غرید.

یاسر_تو دیگه کدوم خری هستی چجوری وارد خونه من شدی کارن کجاست هوم؟؟

لیام از پله ها پایین رفتو پاش لگدی به صورت یاسر زد.

لیام_اوه ببخشید من خودمو معرفی نکردم. من یا همون خری که قراره قاتل جون تو باشه امشب لیام پین پسر جف پین و همون هرزه ای که الان سراغشو گرفتی هستم. و چرا اینجام؟ خب چون اومدم حسابمو باهات تصفیه کنم.

لحه ای نفس تو سینه همه افراد حاضر تو سالن حبس شد و این زین بود که با به یاد اوردن عکس تو اتاقش و تدی بر قهوه ای رنگش اسم لیوم رو با بهت زیر لب زمزمه کرد ارزو میکرد دیدش شفاف بشه تا بتونه صورت لیام رو ببینه.

یاسر با ترسی که سعی در پنهان کردنش داشت گفت

یاسر_لیام...پین

لیام_اره خودمم اوه تو دلتنگم شده بودی؟؟؟
لیام دور یاسر میچرخید.

لیام_ما امشب یه نمایش ویژه داریم.این نمایش شامل مرگ دردناک توعه واز اونجایی که من فقط در حد ظلم و ستمت انتقام میگیرم با خانوادت کاری ندارم و این به این معنی که من اونارو نمیکشم زن و دخترت ندیمه های خواهرم میشن و پسرتم کارای نظافت خونمو باید انجام بده اونا به خاطر تو قراره زندگی فلاکت باری رو داشته باشن ولی خب باید از من مچکر باشن که من قرار نیست بکشمشون.

یاسر سعی داشت دستاشو باز کنه.

یاسر_اشغال دستامو باز کن.

لیام پاشو رو صورت یاسر فشار داد

لیام_بهتره زبونتو تو اون گاله کثیفت نگه داری و اینکه من یه خبر بد دیگه هم دارم سازمان خوشگلت به گا رفت.

همین لحظه تلوزینو روشن کرد که اخبار داشت خبر مهمی رو شرح میداد.

خبرگزار_دقایقی پیش سازمانی که کتعلق به یکی از مافیا بود اتیش گرفته شو و همه اعضای حاضر در انجا حلق اویز شده بودند و اعضای بدنشان جلوی سگ ها انداخته شد.هیچکس نفهمیده که چه کسی اینکار را کرده ولی همه از او ممنون دارند که سازمان قاچق مواد و اعضا را نابود کرده.به تصاویری که پخش میشوند دقت کنید شخصی با خون روی دیوار نوشته است "این انتقام تمام زجر هایی است که به مردم واداشته ای یاسر مالیک هنوز کار ما باهات  تموم نشده."..به نظر میرسد یاسر مالیک نام مالک این سازمان است...

لیام با خاموش کردن تلوزیون به قیافه شوک زده یاسر خیره شد.

لیام_میخوای بدونی کی این بلا رو سر سازمانت آورده؟؟خب اون الان جلوت وایستاده من اینکارو کردم و هنوز کارم باهات تموم نشده.

لیام به سمت گوشه خونه رفت و بشکه بنزین رو با خودش آورد.

کمر بندشو درآورد و دور دستش پیچوند.
ضرباتشو روی صورت و بیشتر روی اندام حساس یاسر فرود میاورد.

ضربه اول
لیام_این به خاطر این که با کارت باعث شدی پدرم تمام این سال ها درد بکشه.

ضربه دم و سوم
لیام_این بخاطر اینکه حس داشتن مادر رو از من و خواهرم گرفتی.

یاسر زیر دستش پیچ میخورد و ناله میکرد.
تریشا اشک میریخت و دنیا زجه میزد و زین هم گوشاشو گرفته بود و گریه میکرد.

ضربه چهارم

لیام_این به خاطر اینکه سر هزار تو نوجوون و جوون اون بلاها رو اوردی

ضربه پنچم تا ضربه دهم.

لیام_اینا به خاطر این که هزارتا خونواده رو زجر کش کردی.

10 ضربه متوالی دیگر

لیام_اینه بهخ خار اون پیرای خرفتی که بچه های کوچیک تجاوز میکردن.

لیام با عربده ای که کشید  کمر بندشو گوشه ای پرتاب کرد.
به بدن غرق در خون یاسر نگاهی انداخت.

لیام_باید خودتو ببینی خوک کثیف باید ببینی چقد بی پناه بدبخت شدی زیر دست من.

پاشو رو عضو حساس یاسر گذاشت که حالا از زیر شلوار کاملا معلوم بود که غرق در خونه و با چکمه هاش فشارش داد.

لیام دادی زد که لیام اینبار پاشو رو صورتش فشار داد

لیام_خفه شو اشغاللل خفه شو..

لیا سمت اشپزخونه رفت کیسه اشغال ها رو اورد  و توش کمی اب ریخت .


کیسه رو با خودش اوردن و رو تن یاسر ریخت.

مایع حاوی اشغال تنیاسر رو به خودش اغشته کرد.

لیام_این بوی واقعی توعه بوی کثافط.

دستای یاسر رو باز کرد و با  موهاش پرتش کرد رو زمین پاشو رو کتفش گذاشت و فشارش داد و مجبورش کرد گند آب های اضافه ای رو که رو زمین ریخته بود بخوره ولی خب یاسر مقاومت کرد

لیام_لیسشون بزن سگ کثیف بدوووو.

موهاشو گرفت و سرشو رو زمی فشار داد وقتی دید یاسر دهنشو بسته نگه داشته کلتشو در اورد و تیری به دستش زد

لیام_گفتم بخورش.

یاسر از رد زبونشو دراورد و تموم کثافط روی زمینو لیس زد.

یاسر میخواست تموم اونا رو بالا بیاره که لیام دهنشو بست

لیام_حنی جرئت نکن یه قطرشم بالا بیاری.

لیام یاسر رو پرت کرد روی زمین و به سمت بنزین رفت.


دوباره دست های یاسر رو بست و بنزینو روی عضو حساسش خالی کرد.


لیام_درد بیشتر..

فندک طلاییشو دراورد و الو یه نخ سیگار برای خودش روشن کرد و بعدش هم فندک رو سمت یاسر پرت کرد که باعث شد شلوارش اتیش بگیره.

یاسر نعره میزد و لیام لذت میبرد.

زین با چشمایی که هنوزم دیدشون تار بود از پله ها پایین اومد و چند باری هم سکندری خورد.

جلوی پای لیام خودشو پرت کرد. و زانوشو بغل کرد و هق زد.

زین_خواهش میکنم نکن یانکارو باهاش تورو به مسیح قسم میدم.

لیام کلافه چشماشو چرخوند و بلند شد کوسنی رو روی شلوار یاسر انداخت و فشارش داد تا خاموش بشه.

لیام_به خار پسرت مجبوری بیشتر درد بکشی.اما قبلش میخوام درداتو تسکین بدم میدونی چیه من شنیدم ابلیمو و نمک برای زخم و سوختگی ها خوبه.

لیام با پوزخندی که به داد و فریاد های یاسر و خواهش های زین و دنیا زد بی توجه بهشون به سمت اشپزخونه رفت و بعد از پیدا کردن شیشه ابلیمو اونو بیرون اورد و به سمت یاسر حرکت کرد.

تو یه حرکت کل محتوبات بطری رو دیک یاسر خالی کرد که باع ث نعره یاسر شد به طوری داد میزد که لیام احساس میکرد الان که خونه بریزه رو سرشون.

لیام_ تو یه اشغال رذلی که حتی مرگم از سرت زیاده.
با کلتش دوتا تیر به دوتا مچ پای یاسر زد.

لیام_تو باید زجر بکشی.

اینبار دوتا تیر به ساق دست یاسر زد.

لیام_واینجا و درست تو همین لحظه جایی که دنیا از دست خوک بی صفتی عینه تو خلاص میشه برو به درکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  عوضــــــــــــــــــــی

و اخرین گلوله رو حروم مغزش کرد.

سکسکه های زین و هق هق های دنیا تنها صداهایی بودن که سکوت مرگ آور خونه رو میشکوندن.

لیام_شما سه تا بار و بندیلتونو جمع کنین قراره زندگی جدیدی رو تجربه کنین.



************************************************************************ 3613 words""
ورود زینی رو تبریک میگم هرچند رمانتیک نبود ولی خب...........

میدونم پارت درد آوری بود ولی یاسر میبایست به تقاص کاراش میرسید نه؟؟؟

دردی که کشید کافی بود؟؟؟

به نظرم کم بود.

سازمان یاسر رو شناختین؟؟
ما هنوز کارمون با سازمان تموم نشده و فراموش نکنین کارن زندس.


بچه ها لطفا حمایت کنین ا خواننده هایی که میخونن خواهش میکنم ووت و کامنت بزارن.


🦋Don’t forget vote and comment🦄







8















Gamble {Z.M}.{L.S}Where stories live. Discover now