Oneshot(🔞Vmin🔞)

4.9K 435 43
                                    

_پس تو توی اون بیمارستان لعنتی چیکار میکنی؟؟ من زود تر از 3شنبه نمیتونم برگردم نیویورک

اون بحث فاکی رو ادامه نداد و تلفن رو قطع کرد.

چشم های خستش رو ماساژ داد.

دو روز دیگه عروسیش بود و همه چیز تو هم گره خورده بود.

عمل همسر وزیر که یه هفته جلو افتاده بود و جناب وزیر حاضر نبود زنش زیر تیغ هیچ جراحی بجز تهیونگ بره.

مادر بی عاطفه و آزار دهندش که تنها کاری که بلد بود عذاب دادن معشوقه ی پسرش بود.

و از شانس بدش جیمینی که دقیقا دو روز قبل عروسی سرما خورده بود و بهونه گیر تر از همیشه بود.

از پنجره ی قدی اتاقش به بیرون خیره شد.

جیمین و برادرش طبق روال این هفته داشتن سر دیزاین عروسی بحث میکردن.

مطمئن بود که جین داره تاکید میکنه که گل ها حتما باید صورتی باشن و صورت قرمز و ابرو های گره خورده ی جیمین خبر از مخالفتش میداد.

با نیشخندی گوشیش رو برداشت و با نامجون تماس گرفت تا بیاد و دوس پسر خل و چلش رو ببره.

************

جیمین رو _که پتوی زردش رو دورش پیچیده بود _ از پشت بغل کرد و پشت گردنش رو بوسید.

جیمی سعی کرد از آغوشش بیرون بیاد: یاااا ته انقدر بهم نچسب تو هم مریض میشی!

لباش رو جلوتر برد و اینبار شاهرگش رو بوسید: من اگه بهت نچسبم مریض میشم.

بعد لباش رو غنچه کرد سرشو رو شونه جیمین گذاشت: جیمینی من خیلی خستم نمیخوای کاری بکنییی؟؟

جیمین با خنده هولش داد: خودت رو لوس نکن اصن بهت نمیاد.

ته دستش رو روی صورتش کشید و نیشخند کج و چشمای خمارش جای اون چهره ی مظلوم رو گرفت.

زبونش رو گوشه لبش کشید: نظرت در مورد ددی تهیونگ چیه؟؟

جیمین دستاشو دور گردن ددیش حلقه کرد: نظرم کاملا مثبتِ مستر کیم.

بعد بی توجه به اینکه ممکنه ته هم مریض شه، لباش رو با ولع بوسید.

تهیونگ بیبی بوی کیوتش رو روی میز چوبی حیاط خوابوند و زیپ سوییشرت آبی رنگش رو پایین کشید: اوومم...سکس توی این هوای بهاری اونم با یه بیبی بوی کیوت.

نیپل صورتی جیمین رو گاز گرفت و از ناله ی ریزش لذت برد.

دست های سرکش جیمی توی باکسرش خزید و عضوش رو لمس کرد.

ته زیر گوشش رو مارک کرد : به ددی بگو چی میخوای بیبی دال.

صدای آروم جیمین که نجوا کرد: « میخوام تو خودم حست کنم ددی.»

باعث شد حسابی هارد بشه.

_ هورنی کوچولو

گفت و شلوار و باکسر خودش و جیمین رو زیر میز انداخت.

هندجابی ‌به دیک سخت شده ی موچیش داد و لب های پفکیش رو مکید.

همون طور ک مشغول بازی با لباش بود دو تا از انگشت هاش رو وارد جیمین کرد.

حرکت اون انگشت های کشیده حس بی نظیری داشت ولی نه به اندازه ی دیک لعنتیش.

جیمین الان به اون کینگ سایز فاکی احتیاج داشت تا پرش کنه.

دست ته رو پس زد: نمیخواد آمادم کنی.

تهیونگ از خداش بود که زودتر توی اون حفره ی تنگ بکوبه ولی میدونست اگه آمادش نکنه حسابی درد میکشه.

_نه بیب دردت میاد.

جیمین پافشاری کرد : مهم نیس ددی من اون درد و میخوام.

خودش رو آروم به عضو ته مالید.

و کی میتونست جلوی دلبر های جیمین مقاومت کنه؟!

با فشار خودشو وارد چیمی کرد که جیمین قوسی به کمرش داد و قطره های اشک از گوشه ی چشمش چکید.

بعد از چند ثانیه ضربه های محکم و عمیق تهیونگ شروع شد.

بدن خیس از عرق و لب های سرخ جیمین که از هم فاصله گرفته بود و هر از گاهی آروم اونا رو میگزید، پرستیدنی ترین اثر هنری بود که تهیونگ به عمرش دیده بود.

دلش میخواست زمان تو همین لحظه متوقف شه و اون تا ابد محو این صحنه باشه.

با چند تا ضربه ی دیگه تو حفره ی نبض دار پسر کوچولوش خالی شد.

ناله های اعتراض آمیز جیمین نشون از ارضا نشدنش بود.

حلقه شدن دست های ددیش دور عضوش و یه فشار ساده کافی بود تا کاملا خالی شه.

ته خودشو روی چمن های نم دار باغ انداخت و تن لرزون چیمی رو به آغوش کشید.

به شوخی گفت: ولی منم با گل های صورتی موافقم.

چند مین طول کشید که جیمین بفهمه داره در مورد چی حرف میزنه.

مشت ظریفش رو به شونه ی تهیونگ کوبید: تو دیگه شروع نکن. از صبح هزار بار به جین گفتم که چقدر از این رنگ متنفرم.

جیمین رو بیشتر به خودش فشرد و خندید: هرچی موچی بگه.
@lVMINKOOKl

__________________________________

های لاولیز

من بعد از قرن ها برگشتم.

بازم بابت این مدت نبودنم معذرت میخوام

الان دیگه حالم بهتره و با قدرت دارم پارت ها رو مینویسم.

دومین اسمات😍😂

نمیخواستم اسمات باشه ولی ویمین از اون کاپل هاست که نمیشه ازش اسمات ننوشت.

نظر؟؟

BTS FunTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang