_پس تو توی اون بیمارستان لعنتی چیکار میکنی؟؟ من زود تر از 3شنبه نمیتونم برگردم نیویورک
اون بحث فاکی رو ادامه نداد و تلفن رو قطع کرد.
چشم های خستش رو ماساژ داد.
دو روز دیگه عروسیش بود و همه چیز تو هم گره خورده بود.
عمل همسر وزیر که یه هفته جلو افتاده بود و جناب وزیر حاضر نبود زنش زیر تیغ هیچ جراحی بجز تهیونگ بره.
مادر بی عاطفه و آزار دهندش که تنها کاری که بلد بود عذاب دادن معشوقه ی پسرش بود.
و از شانس بدش جیمینی که دقیقا دو روز قبل عروسی سرما خورده بود و بهونه گیر تر از همیشه بود.
از پنجره ی قدی اتاقش به بیرون خیره شد.
جیمین و برادرش طبق روال این هفته داشتن سر دیزاین عروسی بحث میکردن.
مطمئن بود که جین داره تاکید میکنه که گل ها حتما باید صورتی باشن و صورت قرمز و ابرو های گره خورده ی جیمین خبر از مخالفتش میداد.
با نیشخندی گوشیش رو برداشت و با نامجون تماس گرفت تا بیاد و دوس پسر خل و چلش رو ببره.
************
جیمین رو _که پتوی زردش رو دورش پیچیده بود _ از پشت بغل کرد و پشت گردنش رو بوسید.
جیمی سعی کرد از آغوشش بیرون بیاد: یاااا ته انقدر بهم نچسب تو هم مریض میشی!
لباش رو جلوتر برد و اینبار شاهرگش رو بوسید: من اگه بهت نچسبم مریض میشم.
بعد لباش رو غنچه کرد سرشو رو شونه جیمین گذاشت: جیمینی من خیلی خستم نمیخوای کاری بکنییی؟؟
جیمین با خنده هولش داد: خودت رو لوس نکن اصن بهت نمیاد.
ته دستش رو روی صورتش کشید و نیشخند کج و چشمای خمارش جای اون چهره ی مظلوم رو گرفت.
زبونش رو گوشه لبش کشید: نظرت در مورد ددی تهیونگ چیه؟؟
جیمین دستاشو دور گردن ددیش حلقه کرد: نظرم کاملا مثبتِ مستر کیم.
بعد بی توجه به اینکه ممکنه ته هم مریض شه، لباش رو با ولع بوسید.
تهیونگ بیبی بوی کیوتش رو روی میز چوبی حیاط خوابوند و زیپ سوییشرت آبی رنگش رو پایین کشید: اوومم...سکس توی این هوای بهاری اونم با یه بیبی بوی کیوت.
نیپل صورتی جیمین رو گاز گرفت و از ناله ی ریزش لذت برد.
دست های سرکش جیمی توی باکسرش خزید و عضوش رو لمس کرد.
ته زیر گوشش رو مارک کرد : به ددی بگو چی میخوای بیبی دال.
صدای آروم جیمین که نجوا کرد: « میخوام تو خودم حست کنم ددی.»
باعث شد حسابی هارد بشه.
_ هورنی کوچولو
گفت و شلوار و باکسر خودش و جیمین رو زیر میز انداخت.
هندجابی به دیک سخت شده ی موچیش داد و لب های پفکیش رو مکید.
همون طور ک مشغول بازی با لباش بود دو تا از انگشت هاش رو وارد جیمین کرد.
حرکت اون انگشت های کشیده حس بی نظیری داشت ولی نه به اندازه ی دیک لعنتیش.
جیمین الان به اون کینگ سایز فاکی احتیاج داشت تا پرش کنه.
دست ته رو پس زد: نمیخواد آمادم کنی.
تهیونگ از خداش بود که زودتر توی اون حفره ی تنگ بکوبه ولی میدونست اگه آمادش نکنه حسابی درد میکشه.
_نه بیب دردت میاد.
جیمین پافشاری کرد : مهم نیس ددی من اون درد و میخوام.
خودش رو آروم به عضو ته مالید.
و کی میتونست جلوی دلبر های جیمین مقاومت کنه؟!
با فشار خودشو وارد چیمی کرد که جیمین قوسی به کمرش داد و قطره های اشک از گوشه ی چشمش چکید.
بعد از چند ثانیه ضربه های محکم و عمیق تهیونگ شروع شد.
بدن خیس از عرق و لب های سرخ جیمین که از هم فاصله گرفته بود و هر از گاهی آروم اونا رو میگزید، پرستیدنی ترین اثر هنری بود که تهیونگ به عمرش دیده بود.
دلش میخواست زمان تو همین لحظه متوقف شه و اون تا ابد محو این صحنه باشه.
با چند تا ضربه ی دیگه تو حفره ی نبض دار پسر کوچولوش خالی شد.
ناله های اعتراض آمیز جیمین نشون از ارضا نشدنش بود.
حلقه شدن دست های ددیش دور عضوش و یه فشار ساده کافی بود تا کاملا خالی شه.
ته خودشو روی چمن های نم دار باغ انداخت و تن لرزون چیمی رو به آغوش کشید.
به شوخی گفت: ولی منم با گل های صورتی موافقم.
چند مین طول کشید که جیمین بفهمه داره در مورد چی حرف میزنه.
مشت ظریفش رو به شونه ی تهیونگ کوبید: تو دیگه شروع نکن. از صبح هزار بار به جین گفتم که چقدر از این رنگ متنفرم.
جیمین رو بیشتر به خودش فشرد و خندید: هرچی موچی بگه.
@lVMINKOOKl__________________________________
های لاولیز
من بعد از قرن ها برگشتم.
بازم بابت این مدت نبودنم معذرت میخوام
الان دیگه حالم بهتره و با قدرت دارم پارت ها رو مینویسم.
دومین اسمات😍😂
نمیخواستم اسمات باشه ولی ویمین از اون کاپل هاست که نمیشه ازش اسمات ننوشت.
نظر؟؟
KAMU SEDANG MEMBACA
BTS Fun
Cerita Pendekتوییت و وانشات فلافی و فان و اسمات از هفت تن بنگتن با ما خشتک بپارانید درخواستی هم پذیرفته میشه جینگولا