"Chapter 10"

744 132 17
                                    

[تورا نمی بخشم به خاطر تمام کسانی که بعد از تو نتوانستم ذره ای دوستشان بدارم]


****************************************

[لوکیشن:خانه بلا]

با کلافگی ناشی از معطل کردن تایلر به بک گراند لپ تاپ که عکس خودش و اریکا و پسرا  بود خیره شده بود.

تقریبا بعد از گذشت 5 دقیقه با صدای نوتیفیکیشن باکس به خودش اومد که پیامی از تایلر براش اومده بود.

با عجله و شتاب وارد باکس شد و پیام تایلر را خوند.

"دوربین شماره 334 تو لوکیشن خیابان لیویس غربی رو چک کردم و...چیز عجیبی رو دیدم."

بلا با اخمی که بین ابروهاش رو چین انداخته بود پیام تایلر رو خوند و با تماس دادن انگتاش با کیبورد در جواب تایلر پیامی نوشت.

"تایلر خفه شو و پیاماتو کامل بنویس دیکهد انقد منو حرص نده و بگو چی دیدی مگه؟"

پیام رو سند کرد و دستی به میان موهای کوتاه طوسیش کشید.

بعد از گذشت 1 دقیقه بازهم پیامی از تایلر دریافت کرد.

"همون شبی که لیام به عمارت یاسر میره یعنی پریشب ،همونطور که میدونی چندتا از ماششین های پلیس مخفی اونجا بودن تا در صورت نیاز به کمک لیام برن.وقتی لیام کارن رو ول میکنه کارن از در پشتی خارج میشه...اینا هیچکدوم برا من عجیب نبودن این برا من عجیب بود که یکی از همون پلیسای مخفی که تو دید راس بقیه نبود درو واسه کارن باز کرد تا سوار ماشین بشه و بعد از اونجا دور شدن"

بلا چندین بار متن پیام رو با دقت از نظر گذروند تا مطمئن بشه چیزی که خونده درسته.


این چه معنی میده یعنی کسایی که به لیام کمک کردن تا حقشو بگیره،به کارن کمک کردن تا به لیام ضربه بزنه؟
از یه طرف دیگه یعنی کارن خبر داشته که قراره به عمارت یاسر حمله بشه؟ از اونجایی که چندتا از اون مامور هارو خریده.
ولی از کجا؟؟

بلا کلافه سری تکون داد و از تایلر خواست تا به گفته هاش ادامه بده.

"من مسیر اون ماشین رو تو جی پی اس دنبال کردم و آخرین جا اون تو پمپ بنزین خیان نیلبورت دیده میشه ولی بعد از اون از از خروجی درک الیس 125 خارج میشه و از اونجایی که اون خروجی به بیرون شهر میره دیگه هیچ دوربینی اونجا نصب نشده."

بلا به خاطر اطلاعات ضد و نقیضی که به دست اورد چشماشو رو هم گذاشت و از تایلر خداحافظی کرد.

وارد جی پی اس گوشیش شد و اخرین جایی که کارن رویت شده رو نشانه گذاری کرد.

با برد ویدئو کال برقرار کرد و ازش خواست تا اطلاعاتی که به دست آورده رو بهش بگه.

برد_منو شان وارد سایت سپرده گذاری venom  شدیم از اونجایی که فکر میکردیم ممکنه کارن سپرده هاشو ورداره تا از کشور فرار کنه.رمز سپرده کارن رو هک کردیم و واردش شدیم.
اولا که هر ماه مقدار 4،000،000$  به حساب کارن واریز میشد از سازمان یاسر این به کنار.
مورد دوم این بود که پریشب بعد از اینکه کارن از خونه فرار میکنه تو ساعت 2 و نیم صبح مبلغ250،000$ رو به حساب شخصی به نام دیوید فلک واریز کزده ما این اسم رو تو سایت heaven جستجو کردیم ولی همچین شخصی پیدا نشد.

بعد از اتمام حرفای شان و نت برداری های بلا از حرفاشون بلا اطلاعات تایلر رو باهاشون در میون گذاشت و بهشون گفت تا به برد و هری بسپره اون ماشینی که کارن سوارش شده رو زیر نظر بگیرن و هرجا دیدنش به بلا خبر بدن.

بعد از قطع کردن نایل بلا تصمیم گرفت خودش دست به کار بشه و  ببینه جریان از چه قراره.

وارد اینستاگرام شد و بعد پیدا کردن پیج کارن واردش شد.
زیر همه پست های کارن اکانتی با نام کاربریD.fk.1 برای کارن کامنت گذاشته بود .

بلا با تردید وارد پیج اون شخص شد و عکساشو از نظر گذروند.

تو هیچ کدوم از عکسا تصویر مرد معلوم نبود .

یه سری جاها از پشت عکس گرفته بود در حالی که تو یه خرابه بود و با کلت به یه جایی شلیک میکرد.

یا دود سیگار تو صورتش پخش شده بود و صورتش معلوم نبود.

بلا بیو پیج مرد رو از نظر گذروند و تقریبا از روی شوک جیغ خغه ای کشید
مرد تو بیوش اسم کاملش رو نوشته بود

"دیوید جانی فلک"

بلا بدون اتلاف وقت وارد گوگل شد و سایت"phone number look up" (یه سایت برا پیدا کردن شماره تلفن ها)رو سرچ کرد و واردش شد.

تو سرچ باکس اسم کامل اون مرد رو زد و چند ثانیه منتظر موند.
بعد از بالا اومدن شماره چشماش از رو ذوق برقی زدن و دو خط کوتاهی که راجب دیوید فلک نوشته شده بود رو خوند.

دیوید فلک:صادر کننده و فروشنده اسلحه های سرد و گرم با مجوز و زیر نظر سازمان FBI.

بلا نمیدونست چطوری باید فک پخش شده روی زمینش رو جمع کنه.

بی شک کارن اون اسلحه هایی رو که باهاشون افراد لیام رو کشته از دیوید گرفته ولی باید مجوز داشته باشه مگه نه؟اون مجوز رو کی بهش داده؟؟

بلا دستی بین موهاش کشید و از باکس سیگار رو میز یه سیگار ورداشت و بین لباش گذاشت و با فندک مشکی و طلاییش روشنش کرد.

نه اینکه اون از این کارش خوشش بیاد ولی گاهی اوقات که تو موقعیت های پر تنش قرار میگیره یه نخ میکشه.شاید حتی تو یه سال فقط یه پاکت بکشه ولی آرومش میکنه.
*********************************************************
[تغییر لوکیشن و زمان:شب قبل،عمارت یاسر]

لیام روی مبل سه نفره تو پذیرایی نشسته بود و به صفحه سیاه تلوزیون خیره شده بود.

حرفای بلا به شدت مغزش رو مشغول کرده بود
اون مهره اصلی کیه؟؟
کارن دنبال چیه؟

تمام این سوال هارو تو ذهنش بالا پایین میکرد و به دنبال جوابی بود اما دریغ.

با صدای پاهایی که از بالای پله ها به گوش می رسید سرشو برگردوند و تریشا رو به همراه بچه هاش دید که هر کدوم با یه کوله یا ساک از پله ها پایین میومدن.

لیام از جاش بلند شد و ساک هاشون رو گرفت.

تریشا بابت این کمک لیام با لبخند گرمی ازش تشکر کرد.

لیام_هرچی لازم بود رو با خودتون اوردین؟

تریشا_آره

لیام_گوشیاتون و کلا هر وسیله دیگه ای که به تکنولوژی مربوط میشه رو اول هارداشونو خرد کنین بعدم یه جوری سر به نیستشون کنین.

دنیا_وات د فاک پین؟؟تو اصن اخبار میبینی؟میدونی چقدر قیمت گوشی زیاد شده؟؟اونوخ تو میگی من آیفون جذابمو بندازم دور؟؟

لیام_میتونی اینکارو نکنی البته اگر توهم میخوای مثل اون دو نفری که کارن کشتشون کشته بشی.

لیام بی تفاوت گفت و به راهش ادامه داد.

دنیا بهت زده بهش خیره شد تا زمانی که تریشا اومد و گوشیو لپ تاپشو ازش گرفت به اضافه گوشی و لب تاپ زین و تبلت خودش و همه رو به لیام تحویل داد.

بعد از 5 دقیقه اونا تو ماشین لیام نشسته بودن و به مقصد خونه لیام حرکت میکردن.

تریشا جلو نشسته بود و زین و دنیا عقب.

دنیا با اخم به بیرون خیره شده بود تا اینکه دوباره یاد گوشیش افتاد.
اشک تو چشماش حلقه زد و با نفرت به سر لیام خیره شد.

درست زمانی که دید نمی تونه خودشو بیشتر از این کنترل کنه با کف دستش یکی محکم زد کف سر لیام.

لیام که انتظارشو نداشت کنترل فرمونو از دست داد و نزدیک بود بره تو گارد ریل که خودشوکنترل و یه گوشه زد کنار.

تریشا دستشو رو قلبش گذاشته بود  نفس عنیق میکشید و زین ترسیده به دنیا خیره شده بود.

لیام با عصبانیت برگشت.

لیام_یه جواب قانع کننده به من بده که چرا زدی کف سرم تا همینجا نندازمت زیر این ماشینایی که با سرعت هزار میرونن.

دنیا_جوابی قانع کننده تر از اون بلایی سر گوشی و لپ تاپم آوردی؟؟

لیام_من به فکر خودتون بودم بعدشم من دوتا راه برات گذاشتم یا بمیری یا زنده بمونی.

دنیا که دید جوابی نداره ساکت شد ولی دوبار بعد چند ثانیه زد کف سر لیام.

لیام_وات د فاک؟؟فنر دستت در رفته ؟ میتونم برات جا بندازمش ولی شاید مجبور باشی بقیه زندگیتو با یه دست بگذرونی.

دنیا_ببین گودزیلای هار مالیخولیایی بد هیکل یا برا منو زینی یه آیفون 11 میخری یا یه بلایی سرت میارم بدتر از اون بلایی که سر یاسر اوردی.

لیام_بخرم دیگه نمیزنی تو سرم؟؟

دنیا_تضمین نمی کنم.

لیام_فقط دهنتو ببند و سعی کن از مناظر بیرون لذت ببری.

لیام سرشو برگردوند و دنیا با زین های فایو زد.

لیام به رانندگیش ادامه داد اما هر از گاهیی ترسیده از تو آینه به دنیا خیره میشد.

......................................................................................

15 دقیقه بعد یعنی زمانی که ماشین لیام جلوی عمارت تقریبا بزرگ و شیکی ترمز کرد هر 4 نفر از جگوار مشکی پیاده شدن.

لیام_خب به خونه جدیدتون خوش اومدید.

دنیا با دهن نیمه باز عمارت رو انالیز میکرد.
شاید مقداری کوچیکتر از خونه خودشون بود اما نمیتونست منکر زیبایی گل های رز قرمز و لیلیوم های زردی بشه که به زیبایی باغ رو زینت داده بودن بشه.

زین هم با چشمایی که شکل قلب شده بودن به پیچک های قرمزی که تمام سطح دیوار رو پر کرده بودن خیره شده بود.

در همین حین روث به همراه مریدا خدمتکار خونه زن میان سالی بود و به همرا مارتین از خونه خارج شدن.

مارتین چمدون ها رو سریع برد داخل و مریدا به مهمون ها خوش آمد میگفت.

روث با گونه های صورتیش به دختری خیره شده بود که خاطرات کم رنگی از بچگیش باهاش داشت.

روث با صدای زیری سلام کرد.

روث_سلام...اممم من روثم خواهر لیام.
دنیا با شنیدن این حرف چشمشو از گل ها گرفت و به روثی که حالا به یه دختر جوون و زیبا تبدیل شده بود خیره شد.

روث_فکر میکنم شما باید دنیا و زین باشید.

دنیا _آره آره وایییی روثی چقدر بزرگ شدی عزیز دلم.

دنیا خودشو پرت کرد تو بغل روث محکم بغلش کرد.
روث بعد از یه بغل دوستانه با دنیا سمت زین رفت و اون رو هم بغل کرد.

سپس سمت تریشا رفت که تریشا پیشونیشو بوسید و در آغوشش کشید.
لیام رو کرد ست روث و با گفتن برنامه امروزش به روث سعی کرد این لحظه فوق دراماتیک رو تموم کنه.
لیام_ اسفنجی من میرم پیش بچه ها اومدم برات تعریف میکنم توهم از مهمون هامون پذیرایی کن و اتاقاشون رو نشون بده. من بعد از ظهر با مایا قرار دارم فک کنم برای شام برسم.
روث سری تکون داد و به اتفاق اون سه نفر وارد خونه شد.

لیام سمت ماشینش حرکت کرد و به سمت دانشگاه  روند.

بی صبرانه منتظر بود تا اطلاعات بچه هارو ببینه و بشنوه.




............................................................................

خب خوشتون اومد؟؟

بچه میزان ووت ها نسبت به ویو ها کمه خواهش میکنم ووت بدین.


نظرتون چی بود؟؟

توجه داشته باشید که ما از پارت های بعدی شاهد ورود الکس پسر جذابم به داستان هستیم.

امیدوارم خوشتون اومده باشه.
لطفا به دوستاتون معرفی کنید.
لاو یو گایز


Don’t forget vote ad comment❤⛓




Gamble {Z.M}.{L.S}Where stories live. Discover now