واقعا رفته ای؟

90 21 18
                                    

سه روز از رفتنت میگذرد و من، با فنجان چای، روبه روی در به انتظارت می نشینم...
به دوری از تو عادت ندارم...
به دنبال چشمان سبزت میگردم...
هنوزم باورم نمیشود رفته ای...
واقعا رفته ای؟!

*****************************
پارت پنجم...
هیچی بدتر از انتظار کشیدن نیست...
دلم برای دارسی میسوزه...
واقعا هری رو دوست داشت...
نظرتون درباره جملات؟؟
اگر نویسنده هستید و از جملاتم خوشتون اومد، خوشحال میشم اگر تو داستانتون به کار ببرید و یه نقل قول از (Notes for him)بزارید...

Notes for himМесто, где живут истории. Откройте их для себя