┨Chapter 8├one more step closer

362 80 10
                                    

قسمت هشتم

جونگین نگاهی به فروشگاه بزرگ روبرویش که براحتی میشد از پشت شیشه های برزگش ویترین پراز عروسکش را دید نگاهی انداخت.

ابرویی بالا داد و با لحنی که تمسخر در ان موج میزد سرش را سمت یونا چرخاند

-نگو که توی روز تعطیل اومدیم عروسک بازی کنیم یونا

-بیا جونگین،فقط انقدر غر نزن!

داخل فروشگاه هوا گرمتر بنظر میرسید و بوی شیرینی هم پیچیده بود.

قبل از اینکه جونگین کامل بتواند فضای داخل فروشگاه را بررسی کند ،یونا با دیدن خرس سفیدی جیغ خفه ای کشید و عروسک را بغل زد

-بس کن جونگین شی بداخلاق،زیر لب غرغر نکن،این خرس بانمک نیست؟

جونگین چرخی به چشمانش داد و پوفی کشید.این دختر کمی حوصله سر بر بود.چرا فکر میکرد به همچین چیزی علاقه داشت؟

قطعا برایش دیدن چیزی مثل خرس عروسکی هیجان اور نبود ولی شاید ردیف کوالاهای خاکستری رنگ توجهش را جلب میکرد.

یونا سرگرم دیدن خرس های کوچک وبزرگ شده بود و متوجه نشد جونگین سمت قفسه ی دیگری رفت.

دستانش را داخل جیب شلوارش فرو کرده بود و با نگاه تیز و نافذش به کوالاها خیره شده بود،هرچقدرهم سعی کرده بودند این کوالاها را نمکی و تو دل برو درست کنند بازهم از نظر او موفق نبودند.

او کسی را میشناخت که از یک کوالا نرم تر و بغل کردنی تر بود،صورت نمکینی داشت و موقع خواب به او میچسبید.

شاید میشد گفت تنها کوالای انسان نمایی بود که تا الان کشف شده بود.

اخم هایش را درهم کشید و کمی سمت قفسه ها خم شدو از فاصله نزدیک تری به عروسک ها خیره شد:

- شما اصلا با نمک نیستید،همچنین کسی علاقه به بغل کردنتون نداره!نه تا وقتی که یه کوالای بغل کردنی توی بغلم زندگی میکنه و تمام مدت در حال دردسر درست کردنه!

-جونگین شی!اینجایی؟ازینا خوشت اومده؟چه بانمکن!

جونگین با حس حلقه ی شدن دست های یونا دور بازویش کمرش را صاف کرد و نگاهش را به جایی نزدیک سقف داد

- اصلا بانمک نیستن،انتخابت رو کردی؟

-البته ولی حالا میخوام این جاسوییچی کوالا رو برای تو بخرم

-من بچه نیستم یونا

-هی بداخلاق مگه بچه ها فقط ازینا دارن؟بجای این همه مخالفت چرا فقط قبول نمیکنی؟

یونا کوالای بزرگی را از قفسه برداشت و همراه جونگین سمت صندوق رفتند.یونا درحال که پول کوالا راحساب میکرد سرش را بالا گرفت

" My Broken Rose "[S2 Uncomplete]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon