┨Chapter 17├let me love you

291 60 17
                                    

قسمت هفدهم

برای اینکه بیشتر سردش نشود دستانش را داخل جیب پالتویش مخفی کرد و سرش را بیشتر بین یقه هایش فرو کرد. امشب بشدت دلخور و عصبی بود و ایستادن در همچین صف درازی برای یکساعت ان هم بعد از رانندگی افتضاح جونگین و آهنگ راکی که در ماشین پلی شده بود، بیحوصله تر و اخمو ترش کرده بود.

روز افتضاحی داشت ،آن هم با گذراندن و وقت سپری کردن با دختری که هر حرفش نیش دردناکی برای روحش محسوب میشدو هر حرکت یا حرفش ازار دهنده بنظر میرسید و کیونگسو اصلا درکش نمیکرد.

هدفش را نمیدانست فقط میخواست هرچقدر میشد از او دور باشد. جونگین درست کنارش ایستاده بود و در سکوت به چهار نفری که جلویشان بود،خیره شده بود ، هیچ حرفی نمیزد.

حتی کیونگسو برای لحظه ای شک کرد که جونگین یخ زده باشد.در آن پالتوی کرمی و شلوار جین یخی رنگش بیشتر شبیه مردی شده بود که برای اولین بار جلوی در ،به عنوان هم خانه دیده بود به احتمال زیاد الان برای او بیشتر از یک هم خانه بحساب می اید.

شخصی که احساس عجیبی به او داشت.

نه کامل او را میشناخت نه برایش غریبه بود و بطور مفتضحانه ای نمیتوانست انکار کند جذب تمام ویژگی های اخلاقی و رفتاری او شده بود.نفس عمیقی کشید و نگاهش را به سر در ورودی مقابلش داد.

تنها کلمه ای که روی سر در به چشم میخورد، ماروین بود..

تنها یک اسم و دیگر هیچ...

فکری برای اینکه جونگین او را کجا اورده بود نداشت ولی بخودش اجازه نمیداد سکوت بینشان را بشکند و چیزی بپرسد. حتی اینکه چرا انقدر صف طولانی بود و چرا هر یساعت تنها چند زوج وارد میشدند؟

البته به این فکر نکرده بود اکثرا زوج بودند و بودن او و جونگین باهم در همچین صفی عجیب بنظر میرسید.

وقتی نوبتشان رسید تا جلوتر بروند ، جونگین یک دستش را از پشت کمرش باز کرد و پشت کتف کیونگسو گذاشت و او را جلوتر هل داد.

با دست دیگرش دو بلیط کوچک سمت نگهبان جلوی در دراز کرد و بعد از تایید بلیط هایشان، جلوتر از کیونگسو در را هل داد و وارد شد.

کیونگسو چشمانش را چرخاند و دستانش را از جیب پالتوهایش بیرون کشید و در را هل داد. حداقلش میتوانست صبر کند او اول برود .هوای گرم و خوش بویی به صورتش خورد و بعد....

مقابلش چیزی بود که مبهوتش کرد. راهرویی دراز که کفش با پارکت قرمزی پوشانده شده بود.

تمام دیوارها و سقف از شیشه ساخته شده بود و پشت شیشه..

تماما اب بود و ماهی ها..

ازادانه هر طرفی که میخواستند شنا میکردند. نفس حبس شده اش را بیرون داد و باز به حرکت ماهی ها خیره شد.اینجا فرای عالی بود.

" My Broken Rose "[S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now