قسمت هجدهم
بکهیون نفس بریده ای کشید و چشمانش را روی هم فشرد؛ هر بوقی که میخورد تا رییسش بردارد یک قدم بیشتر به مرگ نزدیک میشد.میترسید همه چیز خراب تر شود ولی باز میخواست تمام سعیش را بکند تا ازین فرصت استفاده کند.
چانیول اینجا بود؛
پیشش؛
و چه فرصتی بهتر ازین برای عاشقی کردن؟
حریص تر شده بود و این حرصش را احساس میکرد ؛دست خودش نبود. نمیتوانست روی تمام لحظاتش تا الان با چانیول چشم ببندد و برود.
نه اینطوری..
شاید کمی بعدتر راضی میشد برود..
اما الان نه..
داشت دست و پا میزد تا به خواسته اش برسد.
بوق...بوق..
ششمین بوق..
هفتمین بوق..
برنمیداشت و این عجیب ترین چیزی بود با ان مواجه شده بود.
امکان نداشت رییسش به موبایلش جواب ندهد ، گوشی را کمی پایین اورد تا مطمئن شود شماره را درست گرفته بود؛اسم رییسش به چشم میخورد
کمی گوشی را در دستانش فشرد و سعی کرد نگران نشود اما مگر میشد؟
ادم دقیقی مثل رییسش تلفن را جواب ندهد؟
ان هم بیخبر؟
اگر مشکلی برایش پیش امده بود چه؟
اگر نیاز به کمک داشت چه؟
کسی بود که کمکش کند؟
قطعا همه ی افراد عمارت از او میترسیدند و میخواستند او نباشد؛اما رییس برای بکهیون فرق میکرد ؛ بکهیون او را دوست داشت.حاضر نبود از دستش بدهد
-مشکلی هست ؟ میتونم کمکت کنم؟
صدای بم و عمیق چانیول درست کنار گوشش او را از جا پراند و ترساندش؛دستش را روی سینه اش گذاشت تا شاید جلوی تپش های تند قلبش را بگیرد
-ترسیدی؟ متاسفم؛من در زدم ولی فکر کنم متوجه نشدی
-ن..نه.چیزی نیست..خوبم..
چانیول کمی جلوتر امد و بدون گفتن حرفی در صورت بکهیون خم شد؛نگاه دقیقی به مردمک های لرزان و اخم بین دو ابرویش انداخت و سری تکان داد
- من فکر نمیکنم خوب باشی؛ مشکلی هست؟ حتی اگه نتونم کمکت کنم میتونم بشنوم که از دلت برداشته بشه
بکهیون اب دهانش را قورت داد و لعنتی به تیزبینی سربازرس انداخت؛چطور متوجه شده بود؟
انگار احساساتش را روی پیشانیش حک کرده بودند و چانیول راه خواندنشان را بلد بود
-نمیتونی به من بگی؟
BẠN ĐANG ĐỌC
" My Broken Rose "[S2 Uncomplete]
Khoa học viễn tưởng•¬کاپل: کایسو | چانبک| کریسهو | شیوچن •¬ژانر: رمنس | انگست | جنایی | علمی | دارک •¬خلاصه: کیونگسو یک دانشجوی ساده ی موسیقی بود با زندگی ساده تر از خودش تا وقتی که کیم جونگین باهاش همخونه شد و تمام سادگی زندگی اش رو زیر و رو کرد و همه چیز برای کیونگس...