┨Chapter 30├ Madlove

316 61 68
                                    

قسمت سی ام

لندن 2016

کیونگسو حس کرد سمت بالا کشیده میشد و چندلحظه بعد روی کاشی های کنار استخر دراز کشیده بود، دست های محکمی به سینه اش فشار میاورد تا هرچه اب داخل ریه اش رفته بود را بالا بیاورد،پس کسی نجاتش داده بود؟

چرا حق مردن را از او گرفته بود؟

ابروهایش درهم رفت و چند سرفه ی وحشتناک کرد، صدای نفس عمیق کسی که نجاتش داده بود را شنید و همین عصبیش کرد

-..ک..ههه..کی هستی؟

هنوز نمیتوانست خب نفس بکشد و بین کلماتش مکث میکرد، سوزش چشمانش ثابت کرد گریه اش گرفته بود،سرش را چرخاند

جهتی که حدس میزد ناجیش باشد و با چشمهای اشکیش به او خیره شد

-به چه حقی نجاتم دادیی؟؟ کی بهت اجازه داده بوددد؟

کیونگسو مشتی به قلبش زد و بعد اشک های گرمش روی صورت خیس و سردش افتاد

-من نمیخوام زندگی کنم، شانس این رو داشتم که بمیرممم، توی لعنتی کی هستی که نذاشتی من بمیررمم؟ به چه حقی تو انتخابمم دخالت کردی؟

کیونگسو نمیتوانست دست های مشت شده ی ناجیش را ببیند

ناجی که با دیدن نگاه کیونگسو که سمت دیگری بود

ارام ارام نفس میکشید تا بخودش مسلط باشد،

تا نخواهد بغلش کند

نخواهد ارامش کند و

نخواهد نشانش دهد هنوز اغوشی بود که محتاجانه نیازمند بغل کردنش بود.

میخواست موهای خیسش را کنار بزند و نوازشش کند،

اشک هایش را پاک کند و بیناییش را برگرداند ولی قبل از تمام این ها اجازه ی همچین کاری را نداشت

او اینجا نبود که عاشقی کند

اینجا بود که فقط عاشقش باشد

لعنت به کسی که بودن کنار کیونگسو را برایش ممنوع کرده بود!

کیونگسوی عزیزش الان به او نیاز داشت و کاری از دستش برنمیامدد

-کریییییی؟ میگم چرااا نجاتممم دادییییی؟ من میخواستم بمیرممم، من میخواستم برم پیش جونگینممممم! تو کی هستییی ، از من چی میدونییی، چرا میخوای زجرم بدییییی؟ همه اشتباه میکنن زندگی کردن برای من زجرهه نه مرگگ..میفهمیی؟

کاش میدانست منظورش از جونگین خودش بود یا کسی که این دوسال را پیش او گذرانده بود؟

کاش فقط میدانست انتخاب اخر کیونگ خودش بود یا او..

بعد برای کیونگسو همه چیز را بهم میریخت تا ارام باشد تا خوشحال زندگی کند.

از این همه ناتوانی خودش

" My Broken Rose "[S2 Uncomplete]Where stories live. Discover now