ONESHOT;پانیک
COUPLE ꧇ هونهو‧₊‧
’’اتفاق’’
گونهاش رو به دیوار سرد چسبوند و چشماش رو بست. سرما همیشه حالشو بهتر میکرد. انگشتاش رو روی سنگ دستشویی حرکت داد و آروم ضرب گرفت.
آهنگی که قرار بود بسازه...صدای ضرب آهنگین انگشتاش با صدای فریاد های تو سرش قاطی شد. تصاویر مبهمی میدید.
جلوتر رفت و خودش رو به اون ساختمون رسوند.اون لعنتی میخواست خودش رو پرت کنه پایین؟
صدای نامفهوم فریادهاش رو میشنید و آخرین صحنهای که از اون پسر جلوی چشماش نقش بست.:«تو حتی منو نشنیدی» و خودشو رها کرد.
به جنازه روبروش خیره شد
و تو خاطراتش دنبال یک خاطره مشترک با اون پسر گشت.:«پدر میخواستم باهاتون صحبت کنم»
:«جونمیون، فردا امتحان ریاضی داری! بجای درس خوندن این گوشه چپیدی و اشکهاتو هدر میدی!»
:«بابا من...»
:«پاشو برو تو اتاقت جونمیون. فردا که ریز نمراتت رو دیدم با هم حرف میزنیم»صدای پدرش توی سرش کمرنگ و کمرنگتر میشد و متوجه پرستارایی شد که کنار اون پسر نشسته بودن.
’’اون پسر مرده بود.’’با فشار دوبارهای که به گلوش اومد، بلند شد و توی دستشویی بالا آورد...
دوباره و دوباره به صورتش آب پاشید.
میخواست دوباره به استودیو بره پس باید خودش رو زودتر جمع و جور میکرد.
نفسهای عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو کنترل کنه.صورتش رو خشک کرد و از خونه خارج شد.
’’ملاقات’’
*یکسال بعد*
گوشیاش خاموش شده بود پس باید خودش سهون رو پیدا میکرد.
بهسمت مسیری که سهون همیشه برای اومدن به آزمایشگاه انتخاب میکرد رفت.:«ب-ببخشید خانوم، روزتون بخیر. من گوشیام خاموش شده و باید یک تماس ضروری بگیرم...»
تمایلی به ارتباط چشمی با فرد مقابلش نداشت.
:«میتونم از گوشی شما استفاده کنم؟»:«روز شما هم بخیر. شما پسر پروفسور کیم نیستین؟»
قلب جونمیون از شدت بیقراری میخواست بیرون بزنه
:«بله، خودمم میتونم. میتو...»:«آه، آره حتما!»
گوشی دختر رو گرفت و ازش رو برگردوند.
نگاه کنجکاو دختر که سر تا پاهاش رو زیر نظر داشت، آزارش میداد.
دستاش میلرزیدن و نمیتونست به راحتی گوشی رو نگه داره.
:«الو؟»صدای نفس های بلندش توی تماس وصل شده پخش شد.
:«میونی! کجایی؟ خاموش بودی.»
YOU ARE READING
✾EXO ONE SHOTS✾ [Night Version]
Romance𝗡𝗶𝗴𝗵𝘁 𝗩𝗲𝗿𝘀𝗶𝗼𝗻☁️ "هر پارت یک وانشات جداست." لیست وانشاتهـا؛ • پارت اول Panic [HunHo] ꧇ • پارت دوم Hope Aroma [ChanBaek] ꧇ • پارت سوم The Thousandth Crane[SeKai] ꧇