Hope you like it!!!
-خیلی خب... آدم باش...اروم باش...
نفس عمیقی کشید تا قلب گناهکارش رو کمی آروم کنه.دستهاش عرق کرده بود و هر لحظه منتظر بود که دوربین گرون قیمتش از دستش سر بخوره و بشکنه.
قلب گناهکار...قلب گناهکاری که در وجودی پاک قرار داشت. شاید زیبا ترین و دردناک ترینه پارادوکس ها همین بود...
بند دوربین رو دور گردنش انداخت تا از افتادنش جلوگیری کنه و با بیرون دادن نفسش دستگیره در رو گرفت.قبل باز کردن در هم صدای خندش رو میشنید...از تمام اهنگ های دنیا زیبا تر بود...
اروم در رو باز کرد و برای (خدا میدونست چندمین بار) نفسش بند اومد.
جئون جونگ کوک،پشت به جیمین،با شلوار جذب و کت مشکی ایستاده بود و با تهیونگ گپ میزد.دقایقی گذشت ولی جیمین از جایش تکون نخورد.محو صدای جونگ کوک ،ایستاده بود و داشت از صحنه رو به روش لذت میبرد.
تهیونگ متوجه جیمین شد: جیمین!بیا تو دیگه چرا اونجا وایسادی؟دیر کردیا!
لعنت بهت تهیونگ!داشتم نگاش میکردم!
جونگ کوک به سمتش چرخید و جیمین فقط تونست به یک کلمه فکر کنه:شاهکار هنری
موهای تیره و لباس یقه بازش که قفسه سینه اش رو به نمایش میگذاشت برای مبهوت کردن هرچشم و ذهنی کافی بود و به راحتی اونا رو به دنیای رویایی تاریکی میبرد...
جیمین طبق معمول برای ثانیه ای محو تاریکی جادویی چشم های جونگ کوک شد و به این فکر کرد که چجوری هربار در اون چشم ها غرق میشه.
چشم هایی که مانند تاریکی اقیانوس آرام در شبی پر ستاره بودند.
بعد ثانیه ای به خودش اومد و لبخندی زد:ببخشید یکم دیر کردم.بیاید عکس برداری رو شروع کنیم.
عادی باش وگرنه همه چیو به فاک میدی...
قطعا نمیخواست فرصت دیدن جونگ کوک رو از دست بده....در تمام زمان عکاسی،جونگ کوک به عکاسش خیره شده بود.نمیدونست چی،اما چیزی در حرکات،نگاه ها و حتی صدای این پسر بود که باعث میشد احساس لذت کنه.پسر کیوتی که بعد هر عکس نگاهی پر احساس به شات های گرفته شده مینداخت و با لبخند های فرشته مانندش جونگ کوک رو هم وادار به لبخند زدن میکرد.
جیمین با گفتن الان برمیگردم رفت تا باتری دوربینش رو عوض کنه.اما بعد چرخیدنش ندید که چشمای کوک گرد شد و دهنش کمی باز موند.تا الان زوم بالاتنه جیمین بود ولی الان ....
باسن گرد و خوش فرم اون پسر از تمام دخترایی که دیده بود قشنگ تر بود و صد البته تحریک آمیز تر....آب دهنش رو قورت داد و با کشیدن نفس های عمیق خودش رو کمی آروم کرد.
بعد دقایقی جیمین برگشت و با لبخند معذرت خواهی کرد.
ولی جونگ کوک فقط متوجه درخشش لب هاش شد...لبش رو لیسیده بود؟
منم میخوام لباشو مزه کنم....
سرش رو تکون داد تا این فکر رو از سرش بیرون کنه.
د فاک فکر کردی داری چه غلطی میکنی؟انقدر منحرف نباش...
در ادامه عکاسی ،این جونگ کوک بود که خودش رو آروم میکرد و جیمین لحظه به لحظه بیشتر متوجه میشد که جونگ کوک واقعا یه شاهکار هنریه...
YOU ARE READING
Do it for me
FanfictionName: Do it for me... kookmin oneshot by hunter Gener:smut.fluff.romance