جیمین آهی کشید و به یونگی که داشت با حرکت چشم و ابرو به جین میفهموند تا صحبت رو شروع کنه نگاهی انداخت
جین دستش رو روی شونه جیمین گذاشت و گفت: جیمینا! تو فکر کردی ما پابو(احمق) هستیم؟ چینجا؟ (واقعا)
جیمین آب دهنش رو قورت داد اصلا از صحبتهایی که قرار بود بشه خوشش نمیومد «عاقبتت به کجا رسید جیمین!»
جیمین: میدونم میخواین چی بگین اما قضیه اونجوری نیست که فکر میکنید
یونگی طلبکار گفت: یعنی هیچی بین تو و جونگکوک نبوده؟
جیمین با بی قراری دستی به پیشونیش کشید و گفت: بود اما خیلی سریع اتفاق افتاد یعنی میخواستم بهتون بگم اما همه چیز یه دفعه بهم ریخت و..
جین نزاشت جیمین ادامه بده
جین: ما دوستای صمیمی توایم! ما خیلی ناراحت شدیم که بهمون حرفی نزدی ولی حالا که همه چیز رو میدونیم بهتره بدونی ما کنارتیم لازم نیست اینقدر به خودت سخت بگیری
جیمین متعجب به جین و بعد یونگی نگاه کرد، یونگی با لبخند سرش رو تکون داد
جین:فقط باید قول بدی دیگه چیزی رو مخفی نکنی
جیمین نفس راحتی کشید
جیمین: فکر کردم میخواید دستم بندازید
یونگی که منظور جیمین رو فهمیده بود گفت: آآآ اون قضیه فرق داره! اینکه تهش سرت به سنگ خورد و دیگه مجبور نیستیم اون حرفای چرندت رو راجع به گی ها بشنویم جای خوشحالی داره
جین در تایید حرف یونگی سرش رو تکون داد
جین: مهم اینه که تهش آدم شدی! حالا هم برامون تعریف کن که چطور شد که گی شدی
جیمین عصبی گفت: هییی من گی نیستم!
یونگی کلافه گفت: این هنوز آدم نشده
جین: بلخره میشه بهش فرصت بده
جیمین نفس کلافه ای کشید و سرش رو به نشونه تاسف برای خودش تکون داد، بعد از اینکه جیمین ماجرا رو با سانسور برای دوستاش تعریف کرد یونگی ناراحت گفت: وات فاک؟ یعنی چی که دوستت نداره؟
جین آهی کشید
جین: از سولی هیچ خبری نداری؟
جیمین متعجب به جین نگاه کرد
یونگی: هیونگ! چرا پای اونو میکشی وسط؟
جین شونه ای بالا انداخت
جین: یکم زیادی راحت، جداییش با جیمینو قبول کرد! نکنه این دختره جونگکوک رو مجبور کرده از جیمین دست بکشه؟
جیمین کمی فکر کرد و گفت: نه فکر نمیکنم! حتی اگر اینطور هم باشه حداقل باید بهم میگفت نه اینکه ول کنه بره! یا سولی! یه بارم نیومد سراغم!
یونگی سرش رو تکون داد
یونگی: حق با جیمینه! در هر حال جونگکوک بنظر میاد بی خیال جیمین شده
جیمین ناراحت به نقطه ای زل زده بود
جین: منظورت چیه؟ شاید اونم مثل جیمین ناراحته؟ البته شایدم نه!
یونگی اخماش از ناراحتی جمع شد
یونگی: فکر کنم جیمین خبر داره که جونگکوک رفته خارج از کشور برای تور! و خب بنظر داره زندگی عادی و همیشگیش رو میکنه و الانم که تو کره کلی طرفدار پیدا کرده فکر نکنم بین اینهمه شلوغی یاد جیمین بیفته
جین نگاه عصبی به یونگی انداخت تا بهش بفهمونه ساکت بشه ولی یونگی گفتنی ها رو گفته بود
جیمین: میدونم برای همینه که منم دارم سعی میکنم مثل قبل بشم مثل وقتی که اون رو نشناخته بودم فقط این بار مثل وقتایی که با دوست دخترام بهم میزدم نیست نمیدونم شاید چون اون پسره یا شاید چون نداشتمش! دقیقا نمیدونم چرا! اما سخت تره فراموش کردنش!
جین آهی کشید
جین: بیانه (متاسفم) جیمینا! اما باید قوی باشی و به خودت زمان بدی
جیمین سرش رو تکون داد هرچند میدونست زمان زیادی لازم داره______
های گایز❣️
ببخشید این هفته فقط یه آپ داشتم و کوتاهه راستش یکم مریضم😞
ولی سعی میکنم بیشتر آپ کنم
مرسی که با کامنتهاتون بهم انرژی میدید
سارانگهه💜
KAMU SEDANG MEMBACA
Unwanted love
Fiksi Penggemarجیمین یه دکتر موفق کاملا استریته (خودش اینجوری میگه) و از گی ها بدش میاد و عاشق دوست دخترشه! کوکی برادر جدید جیمین! یه خواننده گی موفق و خیلی تخس که میاد میشه بلای جون جیمین و تمام برنامه هاش رو بهم میریزه :) (این فیک دیگه توی تو پیج اینستا آپ نمیش...