Topic3 :# Blood, eternal legacy (#خون، میراث ابدی)

145 39 5
                                    

خودش رو روی تخت پرت کرد و با خیره شدن به سقف،مشغول فکر کردن شد. فکر به این که بعد از اون شب و تجربه ی بوسه با سهون ، حریصتر شده.
با اینکه اونشب دست از تصاحب سهون کشید و اجازه نداد اون شیطان وسوسه انگیز به خواسته اش برسه، اما بوضوح متوجه شد که این حرص روز به روز بیشتر داره قلب و ذهنش رو تصرف میکنه.

سهون میدونست جونگین اونو میخواد...میدونست قلب نداشته ی جونگ فقط برای اون میتپه ولی این برای سهون قابل پذیرش نبود؛ اما با این وجود تلاشی هم برای دور کردن جونگین از خودش نمیکرد و این دلیلی داشت که خودش هم نمیدونست...اما حونگین میدونست اون دلیلی رو که سهون نمیدونست و همین شده بود مانع مالکیتش بر سهون...

اره سهون اجازه ی این نزدیکیه گمراه گرانه و این آغوشگیریهای گاه و بیگاه و حتی تصاحب لبهاش توسط جونگین رو داده بود چون گرمای جونگین، اون رو به یاد گرمایی میانداخت که قبل از جونگین هیچ وجودی مثلِ او نمیشد...

جونگین شباهت های زیادی به شخصی داشت که سهون بدون به یاد داشتنش، براش جان میداد...
حتی با وجود اینکه همه چیزِ اون شخص را  از ذهن خیانتکارِ سهون پاک کرده بودند ، اما باز هم نتوانستند روح سهون را از خاطره ی اون موجودیت لا موجودِ بی نظیر پاک کنند.

اره...این خود خواهی بود که سهون ، فقط برای حس کردن و یادآوری اون وجود از یاد رفته ، جونگین رو کنار خودش نگه داشته اما سهون حتی از این خودخواهی هم آگاه نبود...این هم ، کار همان شیطان روحانی سهون بود؛همان که ندانسته های سهون رو میدانست و اجازه ی پا بریدن از جونگین را به سهون نمیداد.
سهون گاهی هشیار میشد و عقب میکشید، اما دوباره مانند یک معتاد به وجود جونگین جذب میشد.
او جونگین را در آغوش میگرفت و میبوسید اما بعد پشیمان میشد...که البته این پشیمانی دوام زیادی در مقابل وسوسه ی کنار جونگین بودن ، عطر او را استشمام کردن و وجود او را لمس کردن ،نداشت.

جونگین فهمیده بود که  باید مدتی  به سهون فرصت بده تا با خودش و خودی که درونش زندگی میکنه کنار بیاد،حتی اگر  اینکار برای خودِ جونگین سخت بود؛با این وجود،نگرانی از بابت رفتارهایی ضد و نقیض سهون که به تبعِ درگیری درونی برای همان کنار آمدنها ، مدام بیشتر میشد و برای دیگران قابل پذیرش نبود، باعث میشد که نتونه زیاد از سهون دور بمونه و اون فرصت لازم رو بهش بده...واقعا ریسک کردن داشت...

با زنگ خوردن گوشیش ، دستش رو توی جیبش کرد و گوشی رو بیرون کشید. با دیدن اسم کیم ، از حالت دراز کش در اومد و نشست و بعد از کشیدن آهی، صداش رو صاف و ارتباط رو برقرار کرد :  سلام ...

: سلام ، یه راست میرم سر اصل مطلب جونگین...

جونگین که حدس میزد موضوع هدف کیم سوهو چی باشه، خونسردانه گفت: بفرمایید...

A Different Story1Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang