چن اما نگاهش همراه اونها کشیده شد.
دقیقا از زمان خم شدن سهون روش و اینکه اون عطر مسخ کننده و هُرم تن سهون رو حس کرده بود، وجودش برای درآغوش گرفتن اون تندیس مجلل، لَه لَه زد و حتی نگاه سرخ جونگین هم باعث نشد که نگاه مست شده اش رو از سهونی که بیتفاوت نسبت به اون گرگ درنده، کار خودش رو میکرد و بعد همراه جونگین از اونها دور شد، بگیره.
چانیول هم متوجه نگاه عجیب چن به سهون شده بود و به جای اینکه پشت سر بکهیون، با اکیپش همراه بشه، بین چن و تیونگ متوقف شد.
پشت به تیونگ و همونطور که نگاه خمارش رو روی چن خیره کرده بود و سنگینی اون نگاه، چن را به خودش اورد و کمی معذب و هول کرد، گفت: تیونگ...تیونگ نگاهش رو به نمای پشت چانیول داد و گفت : بله؟
بکهیون از چند ردیف عقبتر و صندلیهای انتهای اتوبوسِ vip مدرسه گفت : منظورش اینه که برو صندلیه جلویی تا خودش اینجا بشینه...
قبل از اینکه تیونگ حرفی مبنی بر اعتراض بزنه، چانیول در همون حالت، جمله ی بکهیون رو تکمیل کرد: لطفا...
تیونگ دیگه نتونست با چانیولی که توی این مدتِ همکلاسی بودنشون فهمیده بود اهل، خواهش یا درخواست نیست، مخالفت کنه؛ پس بی هیچ حرفی بلند شد و روی تک صندلیه ردیف جهیون و وین وین، بعد از نیم نگاه کوتاهی به جهیون، نشست؛که البته نگاهشون رو بخاطر تلاقی با هم، سریع از هم دزدیدند.
چانیول که قصد نداشت نگاه خیره اش رو از چن بگیره، در همون حالت خیرگی، یک قدم عقب رفت و خودش رو روی صندلی وِل کرد .
چن سعی کرد نسبت به نگاه چان بیتفاوت عمل کنه برای همین چشماش رو سمت شیومین گردوند و شیومین خیلی سریع وبا صدای اروم گفت:میگما، حواست به جه و ته هست؟
چن هم که بحث مورد نظرش رو پیدا کرده بود، ذوق زده خودش رو به شیومین نزدیکتر کرد و گفت : اره ، از صبح، مدام از هم فرار میکنند...
شیومین نیشخندی زد و گفت : یعنی ممکنه رابطه اشون اونطور که عادی جلوه اش میدن، عادی نباشه؟
چن هم متقابلاً با نیش باز، در گوش شیومین زمزمه کرد: شک نکن...
شیومین گوشیش رو بیرون اورد. سریع صفحه ای از S note رو باز کرد و بعد از بیرون کشیدن قلم استایلوس(قلم لمسی)گوشیش، کلماتی رو برای به خط شدن، اجبار داد : اردوی دو روزه، اخرین همراهیِ ما باهم... وداع برای شروع... اتوبوس VIPو صندلیهایی که جدایی هایِ کم فاصله رو میسازند... نگاه های دزدکی و رابطه ای هراسان از ترسِ آشکار شدن...
شیومین نگاهی کوتاه به چن که اون هم با گوشیش مشغول شده بود و پلی لیستِ موزیکهاش را زیر و رو میکرد، انداخت و نوشت: جاذبه ی عجیب و نگاه عجیبتر...عشق یا مثل همیشه هوس... دوستی یا دشمنی با رقیبِ قَدَرِ این احساس... همراهی یا مبارزه با او...
JE LEEST
A Different Story1
Fanfictieاین یک داستان متفاوته از دنیایی که شاید فکر میکنیم شباهت زیادی به دنیای ما داره؛ داستانی که نمیشه از کلماتش به راحتی گذشت و همهی شخصیتهاش، حلقه های کوچک و بزرگ زنجیره ی آن هستند. داستانی که نمیشه فقط یک اسم براش انتخاب کرد. تفاوت هر داستانی به شخصی...