Topic24:#The Devil's Purpose (# هدفِ شیطان )

65 20 0
                                    

-:من و سهون که حتما باید توی یه اتاق باشیم...
چن که طبق معمول منتظر طرح یک مسئله برای مخالفت و ضایع کردن بود، پوزخندی زد و گفت :اونوقت چرا؟

پوزخند چن، در برابر نیشخند شیطانیه جونگین حکم حماقت یک بچه رو داشت.

جونگین سرش رو نزدیک گوش چن برد و زمزمه کرد: چون سهون شبا خیلی خطرناک میشه...

بک، نگاه های آندو به یکدیگر را درهم شکست: این اتاق، دوتا تخت بیشتر نداره...این واسه ی شما دوتا...مارک و لوکاس هم که طبقه ی بالا با اوندوتا تازه واردا یه اتاق برداشتند...

و با نگاهی به چانیول که سرش رو به دیوار تکیه داده و چشم بسته، دنیای اطرافش رو میخوند، گفت: من و این یودا و چن و شیومین هم توی اتاق روبه رو،که چهار تخت داره، میخوابیم...

چانیول چشماش رو نیمه باز کرد و با پوفی سر از دیوار جدا و کوله به دست، به سمت اتاق روبه رویی رفت...

بک اخمی کرد و خیلی جدی جواب چان رو داد: منم مشتاق هم اتاقی بودن با توی "ریغـــــــــو" نیستم...

سهون کوله اش رو بلند کرد و گفت :خیله خب، برید وسایلتون رو  بزارید و یه استراحت کوتاه کنید تا بعد جمع شیم و برای این یک روز و نیمی که هستیم، یکم برنامه بچینیم...

اون دو اتاق هم پر شد و دربهاشون بسته...
.
.
.
: که من شبها خطرناک میشم؟

دست از دستگیره ی در جدا کرد. سر برگردوند و با سهون اخم کرده و دست به سینه روبه رو شد که کنار یکی از تختها ایستاده بود.

شونه ای بالا انداخت و گفت :خودت شاید ندونی ولی شبها بدجور سکسی میشی...

و نیشخندش باعث شد سهون دستاش رو برای جلوگیری از جونگینی که با نگاه وحشیش بهش نزدیک میشد، بگیره...

سهون:جونگ، نزدیک نیا ...ادم خوار منحرف به من نزدیک نشـــــــو...

نفهمید چطوری پاش به پایه ی تخت گیر کرد و روی اون خوابیده شد. جونگین بالای سرش ایستاد و همونطور که هودی‌ش رو گوشه ای پرت میکرد گفت : جدا از شبها.....

انگشتاش از دو دکمه ی اول طبق معمول باز پیراهنش گذشتند و دکمه ی سوم و باز کرد.

سهون پوزخندی زد و اجازه نداد جونگین حرفش رو ادامه بده: فکرِ باز کردن بعدی رو از سرت بیرون تُف کن...

و با ابروش نگاه جونگین رو به پایین هدایت کرد . جونگین با دیدن ساق پای بالا اومده ی سهون، بین پاهاش و مماس با زیبای خفته اش ، پوفی کرد و قدمی عقب رفت.

سهون سرجاش نشست و جونگین هم تسلیم شده به سمت کوله هاشون رفت و بعد از پرت کردن کوله ی سهون روی تخت، دقیقا کنارش، به سمت تخت دوم که سمت دیگه ی اتاق بود رفت...

A Different Story1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora