Topic34 : #Mental compulsion ( # اجبار ذهنی)

76 21 8
                                    

چن: در اینباره هم کسی چیزی نمیدونه، اونا قبل از ورود به دبیرستان با هم دیگه بودند؛ ولی یک بار من و شیو شنیدیم که بکهیون به جونگین میگفت "توی این پنج سال، فقط به خاطر توعه که دارم این جمعِ لعنتی رو تحمل میکنم..."

شیو سریع تایید کرد و گفت: آره آره، انقدر حرفش برام عجیب بود که تا الان کاملا به خاطر دارمش...

چن: این نشون میده که حداقل پنج سالی هست که دور هم جمع شدن و مهم تر از اون اینه که بکهیون از حضور در این اکیپ بنظر ناراضیه.

چن همونطور که داشت جواب دیشب بکهیون رو توی ذهنش مرور میکرد آروم ادامه داد: همچنین احساسم بهم میگه که رابطه اش با سهون چندان رو به راه نیست...

جه هیون متفکرانه گفت: یعنی میشه فرض رو بر این گذاشت که بکهیون به خاطر همین وابستگی عجیب با برادرش، با وجود بزرگتر بودن از جونگین با اون همکلاسه؟

شیومین گاز کوچیکی از بیسکویت توی دستش زد و گفت: خب اصلا بهش نمیخوره که از جونگین بزرگتر باشه. نظر منو بخوای چندان هم تفاوت سنی ندارن؛ در واقع شنیدم بعضیا میگن اونا هم سنن ولی از دو مادر متفاوت زاده شدن...

چن: درسته، میشه همچین احتمالی هم داد... ولی چیزی که واضحه به قول خودت (جهیون) وابستگیه شدید بکهیون به جونگینه...

ته یونگ رو در فکر فرو رفته بود، رو کرد به چن و گفت: تو گفتی بکهیون رابطه ی خوبی با سهون نداره؟ چرا همچین نظری داری؟

چن: نمیدونم احساسم بهم میگه یه چیزی بینشون جور نیست...

شیومین اضافه کرد: از طرفی هم جونگین همیشه پیرو سهونه... اینکه بکهیون دل خوشی از سهون نداره هم میتونه به رابطه ی سهون و جونگین ربط داشت باشه...

تیونگ آروم گفت: عجیب اینه که منم همین احساس رو دارم...من احساس میکنم  بکهیون کاملا از سهون متنفره...

جه هیون: چیزی که بنظر من میرسه اینه که بکهیون نه تنها از سهون بلکه از مارک و چانیول هم دوری میکنه و برخوردش، با اونا سرده، درست همونطور که  خودش گفته انگار که به اجبار تحملشون میکنه...

شیومین بشکنی زد و گفت: منم خیلی وقته زیر نظر دارمش، رفتاراش خیلی متناقضه...اما چیزی که عمیقا حسش میکنم نفرت توی نگاهش نسبت به اونهاست... در اصل توی اکیپشون فقط با جونگین و لوکاس گرم میگیره...

چن بی درنگ حرفه او را دنبال کرد: اما من احساس میکنم رابطه اش با لوکاس چندان گرم هم نیست... لوکاس همیشه در مقابل بکهیون گارد پایینی داره و باهاش مثل یک ارباب رفتار میکنه، درصورتی که با بقیه خیلی خودمونی و باحاله...

تیونگ  سری تکون داد: من این برخورد رو یک بار دیدم؛ ولی درباره ی مارک و چانیول...جوری بود که انگار مارک سربازه چانیوله…

A Different Story1Où les histoires vivent. Découvrez maintenant