11

516 138 187
                                    

بعد از اتمام ناهار حالا جیسون درحال شستن ظرف‌ها بود و لویی آنها‌ را خشک‌ می‌کرد و در کابینت‌ می‌گذاشت.

جیسون با حوله‌ی کوچکی که از دیوار آویزان بود دست و ساعدش را خشک کرد؛ نگاهی به یخچالش انداخت و از لویی که مشغول چیدن چنگال‌ها در کشو بود سوال کرد.

"آبجو؟"

"نه، یه چیز غیر الکلی لطفا."

جیسون سوالی نپرسید، در دو لیوان آب‌پرتقال ریخت و پاکت آن را روی میز رها کرد.
لیوان‌ها را برداشت و روی کانا‌په جلوی تلوزیون لم داد.

"بیا بشین لو بعدا جمعشون می‌کنم."

لویی پاکت را توی یخچال گذاشت، خودش را کنار جیسون ولو کرد و جرعه‌ای از آبمیوه‌اش نوشید.

"ادوارد چیکار می‌کنه؟"

"خب اون خیلی باهوشه، چند روزه که می‌‌ره مهدکودک و ما یه مشکل خیلی بزرگ بابتش داشتیم ولی مدیر اونجا یه پسر جوان رو بهم‌ معرفی کرد که قابل‌ اعتماده و با ادوارد دوست شده."

"عکسی ازش داری؟"

"البته"

درحالی که لبخندش محو نمی‌شد موبایلش را برداشت و آخرین عکسی که از ادوارد گرفته بود را به جیسون نشان داد.

"خدای من... چه طوری رفته رو درخت؟ آها لیام‌ پایین درخته."

چشم‌های جیسون از حالت عادی درشت‌تر شده بود، جزئیات عکس را از نظر می‌گذراند و لبخندش پررنگ می‌شد.

"حس می‌کنم دارم به بچگی‌ هری با موهای قهوه‌ای نگاه می‌کنم..."

ناخودآگاه بر زبان آورد و ثانیه‌ای طول نکشید که متوجه حرفش بشود به سمت لویی برگردد.

لویی لیوان را از لبانش فاصله داد و گلویش هنگام قورت دادن آب‌پرتقال لرزید؛ چشمانش به انعکاسی از گذشته تبدیل شده بود، خاطراتی که عقب نگه‌می‌داشت در پهنه آبی عنبیه‌اش در تلاطم بودند تا ذهن لویی را آشفته‌تر کنند.

"متاسفم لویی، نباید اون رو می‌گفتم"

"مهم نیست... دیگه باید برم دنبال ادوارد، ممکنه شماره هری رو بهم بدی؟"

لیوان را روی میز گذاشت و سوییشرتش را تن کرد، جیسون چندان مطمئن نبود اما شماره برادرش را در موبایل لویی تایپ کرد و انتخاب اسم را به عهده خودش گذاشت.

لویی حروف هری استایلز را سریع‌تر از هر زمان دیگری نوشت و بعد از ذخیره‌ی شماره جیسون را بغل کرد.

"ممنون بابت همه‌چی. یه روز حتما بهمون سر بزن، ادوارد خوشحال میشه"

لویی درحالی که از آغوش جیسون بیرون می‌آمد گفت و لبخندی به پهنای لبخند جیسون زد.

Nobody could take my place [L.S]Where stories live. Discover now