LN 18.

362 86 33
                                    

به ده - نه سال پیش فکر می کنم. حس هایی که موقع نوشتنش داشتم یادمه. این داستان و نوشتنش پر از خاطره های تلخ و شیرینه برای من و کاملا جادویی. امیدوارم که برای شما هم خاطره ساز باشه...

قسمت هجدهم – سر زمین اشباح

نیروانا – اتاق اختصاصی دیادورا و وی

. اگه یادتون باشه به تهیونگ دنیای قدیم بیشتر میگیم وی، که با تهیونگ زمان حال قاطی نشن.



وقتی دیادورا پیشنهاد داده بود کاری کنه تا وی خیلی کوتاه به سرزمین اشباح سفر کنه تا عشق از دست رفته ش رو برای آخرین بار ملاقات کنه، وی نمی تونست باور کنه اصلا چنین چیزی ممکنه... اما با خوشحالی قبول کرده بود.

اما هر لحظه که بیشتر به این مساله فکر می کرد متوجه میشد این پیشنهاد نوعی معامله س... معامله ای که وی برای آخرین بار با زندگی ای که توی این جهان داشته خداحافظی کنه و برای همیشه با دیادورا به دنیای الف ها برگرده.

نمی دونست این کار درسته یا نه. اون دیادورا رو دوست داشت اما در واقعیت، نمی دونست دلش می خواد بقیه ی عمرش رو خواه کوتاه خواه طولانی در کنار اون بگذرونه...

دیادورا موجود آروم، عاقل و مهربونی بود اما زیادی عاقل بود. بهرحال به عنوان یک الف اون سالها بیشتر از وی زندگی کرده بود و حتی توی جنگ های خاصی هم شرکت کرده بود و هر از گاهی برای وی از خاطراتش می گفت.

اولش که این پیشنهاد رو پذیرفته بود، فکر می کرد حالا که موافقت کرده دیادورا باید خوشحال بنظر برسه. اینکه تونسته به تهیونگ چیزی رو بده که دوست داره اما حالا که در کنار سمفونی در حال آماده کردن مراحل باز کردن دروازه بودن اصلا خوشحال بنظر نمی رسید.

البته وقتی با سمفونی در این باره مشورت کرده بودن، اون فقط گفته بود این زندگی هر دو شون رو خیلی تغییر خواهد داد و باید با دقت زیادی این تصمیم رو بگیرن اما هر دوی اون ها که بنظر می رسید به دلایل کاملا متفاوت برای این قضیه مشتاق بودن اون هشدار رو جدی نگرفته بودن.

تهیونگ به منظره ی رو به روش نگاه کرد. دیواری که دیادورا و سمفونی در حال باز کردن دروازه روش بودن آهسته داشت تغییر می کرد. اول کمی محو شد و بعد، طوری که انگار باغی از رز های در حال پژمردن رو به روشون باشه، دیوار با پیچک ها و گل های رز پوشونده شد.

وقتی بنظر می رسید همه چیز آماده س، سمفونی از جلوی دیوار کنار رفت وو به آرومی منتظر شد. دیادورا به سمت وی اومد و توضیحاتش رو تکرار کرد:" به اندازه ی سه روز دنیای انسان ها اونجا وقت داری. مطمئن شو که با تقویم روی ساعتت بررسی کنی. کسی اونجا برات دردسر ایجاد نمیکنه یا سر راهت مانع نمیشه اما متقابلا روی کمک شون هم نمیتونی حساب کنی. فقط با کمک طلسمی که سمفونی بهت داده سعی کن پیداش کنی... و به موقع برگردی..."

Last Keeper + Season 3 updating 🔰Où les histoires vivent. Découvrez maintenant