پارت ۱
_لعنت بهت
گوشیش رو روی میز انداخت و از روی کاناپه بلند شد به سمت در رفت اما قبل از باز کردنش نگاهی به تصویر خودش توی آینه انداخت و لبخند رضایتمندی جاش رو به اخم دادم و های بلوند موج دارش روی صورتش ریخته شده بودند پیراهن هلویی رنگش تا زیر باطنش رو پوشانده بود و در نهایت شلوارک سفید اون رو تبدیل به چیزی کرده بود که همسرش دوست داشت...یک فرشته ی پاک....
همسرش عاشق فرشته پاکش بود و میتونست قسم بخوره که برای پرستیدنش به دنیا اومده اما گاهی فرشته تنها یک نقاب برای پوشاندن شیطان درونه....شیطانی که شعله عشق رو خاموش میکنه و اون زمان شهوت و دروغ پایان تراژدیکی برای نمایش میسازن یک شیطان با نقاب فرشته همه چیز رو نابود میکنه....حتی خودش رو
نگاهش رو از اینه گرفتوسمت در رفت در رو باز کرد و فقط چند ثانیه طول کشید تا جثه ی بزرگ همسرش رو ببینه طبق شناختی که از همسرش داشت اون باید چمدونش رو رها میکرد وبا قدم های بلند سمتش می امد و بغلش میکرد اما این مرد آروم و با اقتدار قدم بر میداشت و حالا که رو به روش ایستاده بود
میتونست ببینه که توی این یکماهی که نبود چقدر تغییر کرده مو های قرمزش به مشکی رنگ تغییر رنگ داده بودند لباس های ورزشیش جاشون رو به کتو شلوار مشکی رنگ داده بودن و نگاه براق و لبخند خیره کنندش دیگه وجود نداشتن......تنها چیزی که میتونست ببینه اخم کمرنگ نگاه سرد و پوزخند ناخوشایندی بود......این مرد واقعا همسرش بود؟
_دلم برات تنگ شده بود جیمینی
بلافاصله با اتمام جمله همسرش توی آغوشش فرو رفت و عطر جدیدی زیر بینی اش پیچید هوسوک عاشق عطر های شیرین بود پس چرا عطرش سرد شده بود؟
_منم همینطور هوسوک
همون طور که گونش رو به شکم هوسوک چسبونده بود زمزمه کرد و طبق انتظارش بیشتر از قبل توی آغوش مردش فشرده شد قبل از اینکه بتونه چشماش رو ببنده به دیوار کنار در برخورد کردو با دیدن نگاه مرد روبه روش خنده ای کرد....همسرش مثل همیشه مشتاق به نظر میرسید و همین هم حس بدش رو از بین برد
پوزخندی زد و یقه ی پیراهنش رو جلو کشید و بدون معطلی لباش رو به لبای همسرش کوبید و بوسه عمیقی رو شروع کرد دستانش روی یقه کتش نشستند و کمی بعد کت روی زمین پرت شده بود دستش سمت دکمه های پیراهنش میرفتن که یکدفعه دست هوسوک وارد شلوارکش شد و نفسش رو برید .....این مرد لعنتی خوب می دونست چیکار کنه
دست راستش عضو همسر دوست داشتنیش رو پمپ میکرد و دست چپش زیر پیراهنش خزید و شروع به لمس پوستش کرد با فشردن نوک سینه اش همسر کوچولوش بین بوسه ناله ای کرد یکماه گذشته بود اما انگار سالها بود که جیمین رو ندیده بود و همین هم دلیل اشتیاق بیش از حدش بود بوسه رو شکست و قبل از اینکه به جیمین فرصت واکنشی بده لباش روی گردنش نشستن و حالا صدای مکش پوست جیمین توسط لب و دوندوناش و ناله های بی طاقت بود که سکوت خونه رو می شکست
_اومم.......تو منو دیوونه میکنی بیبی
بینشی رو به پوست گردن تهیونگ که مطمئن بود قراره حسابی کبود بشه کشید و ادامه داد
_طعم عجیب لبات،عطر فوق العاده پوستت و نفسات که با لمسم تند میشن وادارم میکنن بپرستمت
با قرار گرفتن لبش روی نوک سینه اش جیمین چنگی به مو های هوسوک زد و اه عمیقی کشید
_هو...هوسوک
همون طور که گردنش رو عقب داده بود و از لذت به خودش میپیچید زمزمه کرد و هوسوک اینبار دستش رو دو طرف شلوارک گذاشت و همینطور که زبونش با کوک سینه اش بازی میکرد شلوارکش رو در اورد
شلوارک رو کنار کتش پرت کرد روی زمین زانو زد و دستش رو بین پا های جیمین برد و پاهاش رو لمس کرد
_پاهاتو باز کن بیبی
هوسوک دستور داد و بلا فاصله پا های جیمین از هم باز شدن هوسوک انگشت اشاره و فاکش رو به سمت دهن جیمین برد بعد از خیس کردنشون بدون معطلی وارد حفره تنگ جیمین کرد جیمین تکونی خورد و اخم کرد و هوسوک با دیدن اخمش غرید:
_من قرار نیست تکونشون بدم......خوب روی انگشتام بالا و پایین شو تا حفره تنگت برایه کینگ سایزم اماده باشه ....زود باش بیبی
_هوسوک........
قبل از اینکه جیمین جمله اش رو کامل کنه انگشت هوسوک روی لبش نشست و زمزمه کرد:
_هیش....تو که نمیخوای همسرتو بعد از یکماه دوری عصبانی کنی؟
با دیدن اخم و نگاه خشمگین هوسوک نتونست مخالفت کنه و باسنش رو کمی بالا داد طوری که انگشتای هوسوک از حفره اش خارج شدن و با پایین دادنش انگشتای هوسوک واردش شدن
چند دقیقه گذشته بود و حالا صدای ناله والتماسای جیمین تو خونه پیچیده بود
_هو....هوسوک.......اه.......بسه
هوسوک انگشتاش رو خارج کرد زیپش رو پایین کشید و عضو سخت شده اش رو بیرون آورد
_اوکی بیبی........حالا بگرد گونتو بچسبون به دیوار و باسن کوچولوتو بچسبون بهم
جیمین نمیدونست چرا ایندفعه سبک رابطشون متفاوته ولی واقعا هیچ مشکلی نداشت چون که لعنت.........این داشت تبدیل به بهترین رابطه زندگیش میشد گونه اش رو به دیوار چسبوند با حس لمس باسنش با عضو سخت شدیه هوسوک هیسی کشید و باسنش رو بیشتر به عضو هوسوک فشرد
_اه.......هوسوک........میخوامت
شروع به حرکت دادن باسنش کرد باسنش رو به عضو هوسوک میمالوند و زیر لب اسمش رو زمزمه میکرد شهوت و نیاز تمام وجودش رو گرفته بود و هوسوک با دیدن همسرش که توی خواستنی ترین حالت ممکن بود هیسی کشید ......همسر عوضیش داشت باهاش چیکار میکرد؟
_لعنت بهت جیمین تمومش کن ......تو نباید اینطوری ارضام کنی
با دستش کمر جیمین رو گرفت و با دست دیگش عضوش رو کم کم وارد حفره داغ جیمین کرد حرکاتش اروم اما عمیق بودند و برخورد عوضش با پروستات جیمین داشت گریه اش رو درمیاورد
_سریعتر....... باش .....هوسوک......
بین نفس نفس زدناش غرید و هوسوک پوزخندی زد:
_او همسر عزیزم....... یادم رفته بود عاشق این هستی که زیرم جیغ بکشی و از لذت گریه بکنی
حرکاتش رو تند تر کرد و بلا فاصله همون طور که گفته بود جیغ جیمین بلند شد گردنش رو عقب داده بود و همونطور که بین دستهای بزرگ هوسوک که دور کمرش حلقه شده بودند بالا و پایین میشد اسمشو فریاد میکشید
_هوسوک.......اه........هوسوک
با پیچش زیر شکمش چنگی به دستای هوسوک زد و چشماش رو روی هم فشار داد و طولی نکشید که زمین از کامش کثیف بشه
_اه....خدای من ....هوسوک
زانو هاش سست شده بودند و برای سر پا موندن به دیوار چنگ زد
_بهتره زود تر تمومش کنی وگرنه مجبوری دوباره جیغامو تحمل کنی
هوسوک چنگی به چونه یه جیمین زد و صورتش رو عقب کشید
_به هر حال من عاشق شنیدنشونم
لبای جیمین رو غرق بوسه کرد و چند دقیقه بعد با پیچش زیر شکمش بوسه رو شکست گردنش ناخود آگاه عقب رفت و ناله یه بلندش با پخش شدن گرما داخل جیمین همزمان شد
_هوسوک این بهترین بود ......
هوسوک پوزخندی زد عوضش رو بیرون کشید و همون طور که بوسه ای به شونه جیمین میزد زمزمه کرد:
_با تو همه چیز برای من بهترینه ..... عاشقتمچطور بود خوشتون اومد؟