𝐑𝐞𝐭𝐚𝐥𝐢𝐚𝐭𝐞

1.7K 179 12
                                    

میدونم خیلی کمه ولی خب نظراتتونو بگید تا ببینم دوست دارید یا نه 😊💜

شات اول
_________________🖤__________________

بعد از تموم شدن اون کلاس مزخرف از کلاس زدم بیرون رفتم ببینم ته کجاست میخوام امشب ببرمش بیرون. همجارو

گشتم ولی نبود اخمی کردم و سمت حیاط پشتی دانشگاه رفتم با دیدن صحنه رو به روم خشکم زد. تهیونگ بود اره

خودش بود. داشت ی پسری رو میبوسید.

رفتم جلو با عصبانیت یقه ی اون پسرو گرفتمو ی مشت زدم تو صورتش که افتاد رو زمین تهیونگ اومد جلو تا جلومو

بگیره

+حیف که عاشق تهیونگم و کاری بهش ندارم ولی تو بدون که کارت تمومه

اینو گفتمو فرست ندادم تهیونگ چیزی بگه...دست تهیونگ رو کشیدم و از اونجا دور شدیم.

شخص سوم

بعد ده دقیقه که تهیونگ سعی در قانع کردن جونگکوک داشت ساکت شد +باشه باور میکنم

تهیونگ لبخند گرمی زد و گفت: میدونستم کوکی حرفمو باور میکنه

+میری ی بطری اب بگیری؟

_اره حتما

بعد از رفتن تهیونگ داخل مغازه گوشیه تهیونگ رو برداشت و رفت تو پی ام ها. اسم جیمین رو دید عصبانیتش بیشتر

شد.

انگشتش رو روی اسم جیمین گذاشت و باز کرد. بدون نگاه کردن به پیام های دیگ دنبال پیام مورد نظرش میگشت.

بعد از پیدا کردن ادرس خونه ی جیمین نیشخندی زد(نباید به دوس پسرم نزدیک میشدی پارک جیمین). سریع حفظ کرد

و گوشیه تهیونگ رو برگردوند سر جاش.

بعد یک ربع ماشین رو جلوی در خونه ی تهیونگ نگه داشت.

_کوک بیا تو دیگه

+عزیزم باید برم جایی کار دارم

تهیونگ با لبای اویز باشه ای گفت. جونگکوک خم شد و بوسه ای رو لبای ته گذاشت.

+مراقب خودت باش بیبی ببرم

_توهم ددی کوک

بعد از رفتن تهیونگ به سمت خونه ی جیمین رفتم.

(اشتباه بزرگی کردی خیلی بزرگ...)

𝐈𝐧𝐧𝐨𝐜𝐞𝐧𝐭Where stories live. Discover now