Close Your Eyes

430 114 71
                                    

Song: Awful Things
By " Lil Peep "

🌿🌿

Third Pov.

[ تنها چیزی که به آدما نمیاد باشن، همون آدم بودنه ]

برای آخرین بار نگاه کوتاهی تو آینه قدی میندازه و زیپ سوییشرت ورزشیشو میبنده و از اتاق خارج میشه.

بعد از تقریبا دو هفته دوباره قصد داره پیاده روی های روزانشو شروع کنه، به نظرش حالا که کار خاصی نداره میتونه با محله بیشتر آشنا بشه.

برخالف همیشه از سرو صدا های توی آشپزخونه، معلومه زین از تو لونه ش بیرون اومده.

ل_" چیکار میکنی؟ "

پشتش به لیامه و اون نمیتونه حرکت دستای زینو ببینه.

با صدای پسر بزرگتر به سمتش بر میگرده و اون با یه جفت چشم که تقریبا اشک توشون جمع شده مواجه میشه.

یه تیکه پارچه سفید که با قطره های خون قرمز شده، تو دست راستشه و سعی داره اونو به انگشت دست چپش فشار بده.

توی چهره ش نگرانی موج میزنه و در واقع تلاش میکنه چیزیو بروز نده.

لیام حالا کمی توجهش جلب شده، و کنجکاوه بدونه چه اتفاقی افتاده.

بهش نزدیک میشه و با دقت بیشتری به دستای اون پسر نگاه میکنه.

این وضعیت کمی برای لیام عجیبه.

اون تو صبحی که انتظار نمیرفت دردسر برانگیز باشه، قرار بود به پیاده روی بره ولی حالا چیزی که اصلا درک نمیکنه، لرزش بی وقفه دستای زین و چشمای پر از اشکشه.

تا اونجایی که میدونه، قرار نیست یه پسر بیست و سه ساله برای یه زخم سطحی گریه کنه.

ل_" این وقت صبح، واقعا زمان خوبی واسه آسیب رسوندن به خودمون نیست. چیکار میکردی؟ "

اینو وقتی میپرسه که چشمش میخوره به قیچی بزرگی که روی سنگ کنار سینک ظرف شوییه.

زین ولی به لیام توجهی نمیکنه و همچنان سعی داره اون پارچه لعنتیو دور انگشتش ببنده، بوی خون بدجوری داره اذیتش میکنه.

پسر بزرگتر از تقلاهای پسر رو به روش خسته میشه و دستشو به قصد گرفتن دستای اون جلو میبره.

اما زین این اجازه رو به لیام نمیده و انگار با کمک گرفتن مشکل داره. نامطمئن دستشو میکشه و فقط پارچه رو دورش میپیچه و به اشک مزاحمی هم که گوشه چشمش جمع شده، اهمیت نمیده.

Ivy [Z.M]Where stories live. Discover now