♤ 37 ♤

1.1K 289 273
                                    

Why do we think everything is eternal?

چرا فکر می کنیم همه چیز همیشگیه؟

....................

دختر از گیت بازرسی عبور کرد و همراه با یه مامور وارد اتاقی شد که مورگن پشت میزش نشسته بود
دستبند هایی که به میز فولادی جوش خورده و دستهاشو بهم گره زده بودن

مورگن سرشو بالا کرد و با دیدن دختر نگاه سریعی به مامور کرد که کنار دیوار ایستاده بود و بعد دوباره به دختر

:بلا ...اوه بلا تو خوبی?

بلا روی صندلی نشست و دستاشو رو میز گذاشت

:معلومه که خوبم

نگاهی به نگهبان کرد

:سرما خوردی? چرا صدات گرفته ?

:من کاملا خوبم

دوباره به نگهبان نگاه کرد

:فکر میکنید پدر من یه قاتل زنجیره ایه ? دستاشو بستین و نمیدارین حتی یه حریم شخصی داشته باشیم ? لطفا فقط چند دقیقه تنهامون بذارین

مامور بدون نگاه کردن به اونها جواب داد

:وظیفه ی من کاملا مشخص شده , متاسفم خانوم

اما بعد چند لحظه که در از بیرون باز شد و یه افسر دیگه در گوش مامور چیزی گفت اوضاع کاملا فرق کرد
پس مورگن هنوز هم کارت هایی داشت که روی بقیه ی کار میکرد

وقتی تنها شدن بلا از جاش بلند شد و دستاشو تو جیبش برد

:همه چیز از دست رفته , هری استایلز چهار روز پیش یه جلسه تشکیل داد و همه رو زیر چترش برد

مورگن با اخم به میز نگاه کرد

:این نمیتونست نقشه ی یه نفر باشه , نمیتونست یه جانبه باشه , از داخل و بیرون منو هدف قرار دادن درست لحظه ای که خواستم جشن پیروزی بگیرم عذادار شدم

:خواهرزاده ی عزیزت هلن مورگن بهت خیانت کرد

:چی! امکان نداره اون ... یعنی , یعنی بهم دروغ گفت ? ولی اونکه همه چیز استایلز هارو لو داده بود

:وقتی فهمید تو نقشه ی قتلشو کشیدی برگشت و با ادوارد یه معامله کرد , اطلاعاتی که اونها خواستن و به تو داد و این تویی که اینجایی

مورگن گیج شده بود اولش سوالی بود که لحظه ی دیدن بلا بذهنش رسید و حالا هم اطلاعات جدیدی که بهش گفته شد

:هیچکس از تالار بیرون نرفت وقتی ادوارد استایلز بهشون گفت که برن ... هیچکس , حالا هم دارن کل ایالت و میگیرن , میدونستی دیوید لورن هم مهره ی هری بود که تو سناتورش کردی? البته اینا زیاد مهم نیست ...

:هی هی ...بلا تو ..تو خوبی? یعنی , چرا حس میکنم یه چیزیت تغییر کرده !

بلا ابروهاشو بالا برد و با لبخند دوباره پشت میز نشست

LET ME FOLLOWWhere stories live. Discover now