Part 3

736 199 59
                                    

تاریکی شب.... ووی ووی ترسناک باد و تکون خوردن برگهای خشک شده و چمبره زدن کودک خردسال و نگاهش که به صورت مادرش کشیده شد.... رنگ به رخ نداشت و دونه های ریز و درشت عرق همه جای صورت زیباش به چشم می خورد....مدتی میشد ...زمانی که مادرش به هوای استراحت کردن روی سنگی نزدیک به هزاران درخت کاج جنگل نشست هوا روشن بود....

اما حالا چند ساعتی گذشته بود و همچنان چشماس زیبای مادرش بسته بود...

_مادر؟

دستهای کوچکش به استین لباس زن خفته در خواب ابدی چنگ زد...

_تو سردت نیست؟

بازهم سئوال کرد....سئوالی که قرار بود بدون هیچ جوابی برای همیشه باقی بمونه....

و در اخر. وقتی متوجه قرار نیست هیچ جوابی رو از مادر ارمیده به خواب ابدی بشنوه رو زانوهاش بلندشد واینبار انگشتهاش روی پیشونی مادرش قرارگرفت....همون کاری که وقتی که خودش بیمار میشد و عرق میکرد مادرش براش انجام میداد....سرد بود..... خیلی سرد...

_من خیلی میترسم....

بالحن لرزونی گفت و خودش رو تو اغوش بی جان زن جا داد....پس چرا مثل همیشه دستای مادرش دورش حلقه نمیشد؟

سرشو به سینه مادرش تکیه داد و هر دو دستش محکم دور کمر مادرش حلقه شد...

_میدونم خسته ای....

زیر لب تکرار کرد و به لحظه نکشید که چشماش رو هم افتاد...شاید چون خودش هم خوابش میومد.....

°°°The love story of General Kim°°° 

تکه چوب استوانه ای رو تو دستش جابه جا کرد با دقت با کمک چاقو خراش کوچکی رو چوب انداخت و همزمان نگاهش رو به صورت دمق و ماتم زده چانیول و کوفته برنجی تو مشتش داد...حالت چهرش بی حد و اندازه مضحک و خنده دار بود....

_چرا هنوز تو مشتت نگهش داشتی؟!

اولین سئوال پسری که حالا یکی از هم دسته ای هاشون بود...جثه لاغر اما قد بلندی داشت و چند دقیقه پیش به لطف کنجکاوی کوچکترین عضو دستشون متوجه شده بودن که اون از مهاجران چینی به کشورشونه....

_به نظر میرسه هیونگ از کوفته برنجی خوشش نمیاد...

کوچکترین همراه با لحن شاد و سرزندش جواب عضو چینی رو داد و دوباره با علاقه نگاهشو به کنده کاری جونگین روی تیکه چوب تو دستش داد...

_این تیکه چوب قراره به چی تبدیل شه هیونگ؟!

لحن کنجکاو جونگوک و دقیق شدن نگاهش رو قسمتی از چوب که تقریبا کامل شده بود... به نظر طرح صورت پسربچه ها بود....

_فکر میکنم صورت یه پسر بچه باشه....

_اگه قراره جواب سئوالتو خودت بدی پس چه نیازی به پرسیدنش داری؟!

The love story of General KimOù les histoires vivent. Découvrez maintenant