♠️Cognition

40 9 7
                                    

دنبال پسر موطلایی ، راهی یکی از اتاق ها شدن .
توی اون اتاق ، به غیر از رئیس و خودشون چهار نفر دیگه هم بودن .
یکی از اونها قد کوتاهی داشت و چشماش زیادی گنده بود .
یکی دیگه تقریبا صد بلندی داشت و پوستش نسبت به بقیه تیره تر بود .
یکی دیکه هم قدش خیلی بلند بود و از قیافش سرد بودن میبارید و ونار پسری وایستاده بود که به قیافش میخورد ادم مهربونی باشه .
* ما هممون عضو گروه اصلی هستیم . به ترتیب معرفی میکنم . دو کیونگسو ، کیم جونگین ، کریس وو ، کیم سوهو و خودم هم شیو لوهان هستم . *
لوهان توضیح داد .
ایندفعه بک شروع کرد *همونطور که دیدین منم رئیسم . بیون بکهیون . *
چانیول خیلی خونسرد بهش نگاه کرد .
از درون دل و رودش داشت باهم میسوزید و حتی دلیلش هم نمیدونست ‌.
سهون سیخونکی به چان زد .
چان سرفه ی مصلحتی کرد * خوب بله ... خوشحال شدم از اشنایی باهاتون ... منم پارک چانیولم و اینم اوه سهون . *
وقتی تقریبا همه باهم آشنا شدن ، هرکی روی صندلی نشست تا جلسه اصلی شروع بشه .
*با توجه به حرف های جونگین و کیونگسو ، چیووک جاسوسی بین ما گذاشته ... و باید بگم که اون جاسوس صد درصد یا نشانداره یا یه حیوون دست اموزی چیزیه .*
بک توضیح داد .
* ولی نگرانی ما اینه که الان نمیتونیم بین بقیه نظر یا نقشه ای رو به اشتراک بزاریم . و اینکه پیدا کردن جاسوس خیلی مشکله و اینکه ... الان واقعا هیچ نظری ندارم که باید چیکار کنیم . *
یک کلافه گفت .
چان یهو گیج شد .
رئیس نمیدونست باید چیکار کنه ؟

* کی نقشه هارو تا الان میکشید ؟* بی اراده پرسید .
نگاه گیج بک اومد روی صورتش * من ... چطور مگه ؟نظری راجع بهشون داری ؟*
*نه ... ولی دارم میگم وقتی تونستی نقشه هایی بکشی که از ده تاش فقط دوتاش لو رفته پس الان هم میتونی یه نقشه بکشی . *
با یه لحن مطمئن گفت .
بک چندبار گیج پلک زد .
* فعلا جونگین و کیونگ یه لیست از اعضای سازمان دربیارین ، سوهو و کریس لطفا اونارو بازخوانی کنید و برای خودم ارسالش کنید . به هر چیز مشکوکی هم که خوردین بفرستینش برای چانیول شی و سهون شی . *
بک تند تند و هول گفت .
حرف چانیول خیلی یهویی و غیر منتظره بود .

* برسی کردن اعضا با ما هستش . * لوهان یهو گفت .
* برای چهارشنبه بیاین به ادرسی که براتون میفرستم . *
لوهان با اخم اضافه کرد و از اتاق رفت بیرون .
بک شوکه دنبالش راه افتاد .
* یا معلومه که چی داری میگی ؟ بعنی چی که با مان ؟*
لوهان پوفی کشید * هالمونی گفته ... اون فقط دستور میده دلیل نمیاره . *
.
.
.
بعد از جلسه ، سهون و چان سوار ماشین شدن .
*هیونگ ، تو به هیچ بنی بشری اونجوری امید نمیدی ... چت شد یهو ؟*
چان زبونی به لبش زد .
* ببین فکر میکنم فقط یه ذره نا عادلانست . اون همسن ماست سهون . اگه همچین کار مهمی رو به ما میدادن روز صد بار اقدان به خودکشی میزدیم .

چند دقیقه توی ماشین سکوت بود .
وقتی بکهیون رو دید که با لوهان سوار ماشینش شد .
دوباره زبونی به لبهاش زد . * خیلی سکسیه !*
با این حرف چانیول شوکه برگشت سمتش .
* تو کی هستی و با هیونگ من چیکار کردی !*

چان خندید .
*هیونگ تو تقریبا با نصف دخترا و پسرای کره خوابیدی ، ولی یه بارم نگفتی که سکسین !*
چان پوفی کشید * خوب اونا نبودن ! ولی این یکی خدایی الاهه ی زیباییه لعنتی !*
سهون شوکه بهش نگاه کرد .
* یه جوری نگاه نکن که انگار خودتم تا حالا اینجوری نشدی . دیدم چطوری به اون پسره لوهان نگاه میکردی . *
چان به دور شدن ماشین بک نگاه کرد .
یعنی میتونست توجه این پسر سکسی رو به خودش جلب کنه ؟

===♥️===♥️===♥️===♥️===♥️===♥️==
اینم از پارت جدید .
ازتون گلگی دارم شدید .
کسایی که میخونید ولی ووت نمیدین ! مشکلتون چیه واقعا ؟
از فیک خوشتون ننیاد حداقل یه هیتی چیزی بدین بدونم مشکلتون چیه .
پارت بعدی رو نمیزارم تا ۱۰ تا ووت بخوره .
بقیه نویسنده ها میگن تا صد و خورده ای ووت نخوره من پارت جدید نمیزارم ، ۱۰ تا که چیزی نیست .
و همچنین به زودی  یه وانشات جدید اپ میکنم .
لطفا اگه میخونید یه ریکشنی هم بدین .
به خدا اونقدر ها هم اسون نیست فیک نوشتن .
همچنین ممنون از کسایی که بهم ووت میدین 🙂

♣️The Sign♣️Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz