( ایزابلا )
بدو بدو از پله های آپارتمان پایین میومدم انقد تند میرفتم که چند باری نزدیک بود پهن زمین بشم !!
گوشه ی خیابون وایساده بودم منتظر تاکسی که یه ماشین آلبالویی خوشگل جلو پام وایساد و اوه چه کسیم توش نشسته بود ، امیلی !!
~ سلام چطوری بلا ؟؟!
~ سلام ....
~چیه چرا اینجوری نگاه میکنی ؟
~ هیچی ..
~ ماشینم چطوره ؟!
~ امم خوبه خوبه مال خودته ؟
~ اره خوشت اومد نه
~ اره قشنگه مبارکت باشه ولی مگه ماشین قبلیت چش بود ؟؟
~ هیچی تکراری بود !
~ای خدااسوار ماشین شدم و امیلیم پاشو گذاشت رو گاز این دختره روانیه به خدا اینو از رو رانندگیش میشه فهمید !!
ولی خب از حق نگذریم دوست خوب و باوفاییه ، همیشه وقتی بهش نیاز داری هست یه جورایی بهترین دوستمه .
~ هی بلا چرا هیچی نمیگی ، باز رفتی تو فکر ؟
~ نه ... ( باتردید )
~چند بار بهت بگم انقد فک نکن آخرش خل میشیا
~ میگم امیلی دقت کردی تو خیلی حرف میزنی !!
~ لابد مثل تو خوبه از صبح تا شب مثل احمقا زل میزنی به یه جا هیچی نمیگی .
~ ببند لطفا
~ باشه بابا نخورم
~ ساکت شو .....به در مدرسه که رسیدیم امیلی چنان پاشو زد رو ترمز که نزدیک بود برم تو شیشه !!
~ چته روانی ؟؟!
~ هیچی فقط خیلی هیجان دارم کلاس جدیدمون و ببینم
~ تو دیوونه ای !!
~ نه بلا تو خیلی سوسولی
~ هی ...با صدای بوق ماشین کناری حرفم قطع شد امیلی با حرص شیشه ماشین و پایین داد ولی یهو قیافش از عصبانی به بهت زده تبدیل شد
امیلی : س..س..سم !!
یهو دیدم یه پسر از ماشین اومد بیرون اومد سمت ماشین امیلی و سرش و تا نیمه از شیشه ماشین آورد داخل .
سم : چطوری پیشول ؟!
من : پیشول ؟؟؟.. ( متعجب )
سم : میبینم یه پیشی دیگه دنبال خودت راه انداختیاز قیافه امیلی زار میزد که میخواد خفش کنه صدای سابیده شدن دندوناش روی هم حکم تاییدی بر این فرضیه بود .
من : ببخشید شما کی باشید ؟
سم : امیلی معرفی نمیکنی ؟
امیلی : ............
سم : باش پس خودم میگم من سم هستم یکی از آشناهای قدیمی امیلی و از آشنایی باشما خوشبختم !!
من : منم ... ( حرفشو قطع کرد )
سم : برام مهم نیست اسمت چیه چون در هر صورت من پیشی کوچولو صدات میکنم
من : ........
امیلی : سم واسه چی دنبالم راه افتادی ؟
سم : واسه چی باید دنبال دوتا پیشی راه بیفتم شما اومدید دنبال من
من : امیلی این دوستت عادت داره همرو پیشی صدا کنه ؟؟
امیلی : کی گفته این دوست منه ؟
سم : نه پیشی جون من فقط به کسایی که شبیه گربه هان میگم پیشول !!
من : ما کجا شبیه گربه هاییم ؟
امیلی : بس کن بلا بیا بریم .امیلی خیلی سریع از ماشین پیاده شد منم دنبالش رفتم هنوز چندقدم بیشتر برنداشته بودیم که متوجه شدم سم داره دنبالمون میکنه امیلی برگشت سمتش و بهش گفت
امیلی : سم چی از جونم میخوای ، چرا دنبالم میکنی من الان دارم میرم مدرسه میفهمی !!
سم : خب منم دارم میرم مدرسه .
امیلی : نگفتم بیا مدرسه من گفتم برو مدرسه خودت
سم : خب اینجا مدرسه منم هست
امیلی : .......
من : یعنی شماهم اینجا درس میخونید
سم: پ ن پ فقط تو اینجا درس میخونی !! من دیگه باید برم حسابی دیرم شده فعلا پیشولاااسم اینو گفت و با نگاهی سرشار از تمسخر رفت .
ادامه دارد .......
YOU ARE READING
Give me life !!
Adventureداستان زندگی دختری که آینده اش بر مبنای گذشته اش رقم میخورد !! آیا او میتواند گذشته را پشت سر گذاشته و آینده را تغییر دهد ؟؟ . . -میخوام برات جبران کنم - چی کار میتونم بکنم ؟؟ چی بهت بدم ؟؟ + بهم زندگی بده !!